شادی بی انتها

یک جورایی خسته شدم

خستگیمم میدونم از چیه

ای کاش میشد تو دنیایی برم که همه ی آدماش ...

درسته از تفاوت خوشم میاد

درسته عاشق اینم که با بقیه فرق داشته باشم

ولی الان دیگه خسته شدم

میخوام دنیایی برم که همه ادماش مثل خودم باشن

شاد

خندون

بدون غصه

بدون غم

بدون درگیری 

همیشه فکر میکردم دنیای مجازی با این همه تنوع میتونه همچین جایی رو برام بسازه که میخوام

ولی دیدم نه

کاملا در اشتباه بودم

اینجا ادماش بیشتر غصه دارن

بیشتر درد دارن

و 80 درصدشونم جنس درداشون یک شکله

ولی هم رنگ نیست

اینکه یا گرفتار عشق شدن و یا پای دوست داشتن وسطه 

دیگه خسته شدم از این موضوع تکراری

خیلی خیلی خیلی تکراری

نمیدونم چرا این آدما دست بر نمیدارن

ولی شاید واقعا دست برداشتنی نیست و من دارم اشتباه میکنم

ولی جالبه

هر روز صبح که چشمامو باز میکنم از خدا بابت یک چیزی تشکر میکنم

یک روز به خاطر خانوادم

یک روز به خاطر سلامتیم

یک روز به خاطر زندگی خوبم

و ...

خلاصه هر روز به خاطر یک چیزی

امروز که چشمامو باز کردم بی اراده یک جمله ای به زبونم اومد که خودمم ازش خندم گرفت

اینکه گفتم :

خدایا ممنونم که برای جبران کمبود احساساتم دنبال رابطه ی غیر قابل عقلی با هیچ پسری نیستم

حالا همچین جمله ای هم نگفتم اونم سر صبح

ولی جملم طوری بود که همچین معنی داشت

برام جالب بود که چرا یکدفعه این اومد به ذهنم

ولی خب بی ربطم نبود

شب قبلش داشتم رو تک تک دوستامو مشکلاتشون فکر میکردم

شاید همین باعث شده بود

به هر حال خوشحالم

شادم

وشاید بیشتر شادیم و خوشحالیم برا همین باشه

اینکه دغدغه فکری هیچ کسی رو ندارم

آزادم

آزاده آزاد

خیلی آزاد

کاش یک روزی برسه که همه همین طوری باشن

شاده شاده شاد

پ  ن  :  شاید چند روزی نیام نت ، خوشمم نمیاد دلیلشو بگم ولی دارم کم کم متنفر میشم