در تکاپوی جستوجوی تو هستم
آری
به دنبالت می آیم
رومینا نوشت 1 : از ماه محرم زیاد خوشم نمیاد
همیشه با اومدنش یک غم بزرگی میزاره رو دلم و میره
سالگرد درگذشت عزیزترین ادم زندگیمم هست
دقیقا روز عاشورا بود که تنهامون گذاشت و رفت
از پرده های سیاه تو خیابونا بدم میاد
از سینه زنی مردم بدم میاد
از دسته هایی که بلند میکنن بدم میاد
از لباسای سیاهی که میپوشن بدم میاد
از داغ شدن دردای کهنه بدم میاد
از شلوغی خیابونای اطراف حرم بدم میاد
از چایی که تو خیابون بین مردم نذر میکنن بدم میاد
از بخار چایی و بویی که تو فضا میپیچه بدم میاد
از حسین حسین گفتنی که صداشو بلند میکنن تو خیابون بدم میاد
از اینکه جای عشق یک حس ترس تو دلم میکارن
مثلا اینطوری وحشتناک حسین حسین میکنی یا ابوالفضل ابولفضل میگی چی میشه؟؟
مثلا زنده میشن میان بیرون از خاک ؟؟؟
خب نکنین این کارارو
ای بابا
رومینا نوشت 2: خسته هستم
یک چیزی میگم جونه من بهم نخندین
الان ساعت از یک بامداد هم گذشته
خیلی هم خوابم میاد
ولی نمیتونم بخوابم
میترسم دوباره همون خواب وحشتناک ظهر ببینم
اخه این سومین باره که دیدمش
هر سه بارم دقیقا همون صحنه هایی که تو خواب میبینم تکرار میشه
همون در قدیمی و خراب حیاط
همون باغچه ی قدیمی و بزرگ وسط حیاط که خاکش مرطوبه
همون درخت انجیر خشک شده ی نزدیک حوض
همون حوض مربع شکل بزرگ که توش آب نداره و رنگاش ریخته و توش پره خاک و لجن بسته
همون شلنگ صورتی که وسط حیاط ولو شده و پر از خونه
همون در ورودی که به داخل خونه میخوره و همش از شیشه است و روش دستای خونی یک ادم حک شده و داخل خونه تاریکه تاریکه
همون دریچه های کوچیک که به زیرزمین میخوره
همه و همه یک شکل بودن تو خوابم
تمام صحنه ها تو هر سه تا خواب تکرار شدن برام
به خدا دیگه میترسم بخوابم
خیلی خیلی میترسم
سلام.
وبلاگ قشنگی داری
عاشقتم دختر یکی یدوته ی خودم
دور نیست. نه مال تو نه مال من. اینکه نمی بینیمش دلیلش یه چیزه. خیلی بهمون نزدیکه.
اوا
این چیه می چسبه به ماوس
ول کن دختر
.
یه خورده صفه به هم ریخته بود
فقط دو تا متنتو تونستم بخونم
شیره انگور با ارده مخلوط کن و هر ۸ ساعت یک تا دو قاشق بخور خواب های خوب می بینی
سلااااااام رومینا جون ممنون بهم سرزدی توهم خیلی قلب مهربونی داری دوستت دارم ازدوستی باهاتم خوشحالم