به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

تراژدی ترسناک آزادی و اسارت

http://www.1ghadami.com/wp-content/uploads/2011/06/4424196-md.jpg


رهایم کنید
آزادم کنید

پرواز را دیدم
ولی اوج گرفتن را نفهمیدم

راه خانه را فراموش نمیکنم
به دیارهای دور کوچ نمیکنم

فقط میخواهم پرواز کنم
پرواز

دستهایتان را باز کنید
به من هوا بدهید
نفس بکشم
جان بگیرم
پر بزنم

و پرواز کنم
پرواز

ادامه مطلب ...

دختر بدی شدم



http://persian.cri.cn/mmsource/images/2004/07/08/buru3.jpg


دوباره فکر میکنم دختر بدی شدم

دختری که دوباره رفته سراغ افکار شوم و کثیفش

افکاری که شاید فقط به درد خودش میخوره و عمه ی خرش 





ادامه مطلب ...

خسته ام

امروزم گذشت


روز خسته کننده ای بود


خیلی خیلی سخت و خسته کننده 





 رومینا نوشت 1 : دیشب تا ساعت دو میلادو راضی میکردم تا امروز باهام بیاد دانشگاه ولی راضی نشد و گفت نمیخوام بیام ، خیلی دوست داشتم بیاد ولی لجبازی کردو نیومد  قهر قهر


رومینا نوشت 2 : نوروزی (یکی از پسرای دانشگامون ) برادر زادشو اورده بود دانشگاه ، همسن خودش بود ، بی نهایت پسر خوش برخوردی بود ، به قدری شبیه حمید طالب زاده بود که خندم میگرفت وقتی قیافشو میدیدم ، اسمش امین بود ولی من همش حمید صداش میکردم از بس که شبیهش بود ، حتی اسرار کردم برامون یکی از اهنگاشو بخونه اونم سعیشو کرد ولی از آخر ضایش کردمو گفتم:   فقط قیافشو داری ، صدات افتضاحه  خنده خنده خنده 


رومینا نوشت 3 : از دوتا کار و صداهاشون بی نهایت متنفرم ، یکی جاروبرقی یکی ظرف شستن

که وقتی از راه اومدم با اون همه خستگی ، دارم تو آسپزخونه ناهار میخورم که بابا ول نمیکنه همین طور ظرفارو به هم میزنه و تند تند ظرف میشوره عصبانیعصبانی

حالا هم که اومدم پای نت نشتم مامان شروع کرده به جارو زدن ، گیرشم فقط تو اتاق منه ، صداش داره میره رو مخم نافرم عصبانیعصبانی


رومینا نوشت 4: فردا جمعه است ، دوباره قراره با بابا برم تمرین رانندگی ، ولی تا صبح قراره با میلاد بیدار باشمو فیلم ترسناک ببینم



رومینا نوشت 5: نمیدونین الان چقدر خوابم میاد ، از ساعت 6 صبح تا 6 بعد از ظهر دانشگاه بودم

بی نهایت خستم خمیازه   خمیازه   خمیازه   خمیازه   

خیلی خسته

دوست داشتم وقتی میام خونه مامان یک کم دورم بگرده و قربون صدقم بشه و نازم کنه تا خستگیم بریزه ، ولی اونم از من خسته تره ، چون مامان بزرگمو اوردن خونه ی ما و تا یکشنبه اینجاست ، خودتونم میدونید که سروکله زدن با یک ادم مریضو و آلزایمری چقدر سختو کسل کننده است کلافهکلافهکلافه


رومینا نوشت 6 : مامان بزرگم همیشه رو یک چیزی بدجور پیله میکنه

هر دفعه هم پیلش رو یک چیزه که قفل میکنه و گیر میده و ول نمیکنه

الانم گیرش افتاده رو شلوارکمو موهام ،

هی گیر میده میگه شلوارکتو در بیار شلوار بپوش هوا سرده،

هرچی بهش میگم خوبه گرممه

باز یادش میره و حرفشو تکرار میکنه

باز من میگم مامان بزرگ سردم نیست ،

باز اون حرفشو تکرار میکنه

یا اینکه پیله کرده بیا بشین موهاتو ببافم

بهش میگم موهامو فر زدم نمیخوام ببافین

باز میگه بیا موهاتو ببافم

باز من تکرار میکنم میگم موهامو فر زدم نمیخوام ببیافین

باز میگه بیا موهاتو ببافم

دیگه خسته شدم رفتم هم شلوارکمو در اوردم شلوار پوشیدم

همینکه رفتم پایین پاش نشستم تا موهامو ببافه

حالا که موهامو بافته ، دقیقا یک ثانیه بعد میگه بیا موهاتو باز کنم تا کمی هوا بخوره منتظر  کلافه   

میگم الان بافتی

باز یادش میره میگه بیا موهاتو باز کنم تا هوا بخوره

باز رفتم تا موهامو باز کنه تا هوا بخوره

خدا شاهده یک دقیقه نگذشته میگه بیا موهاتو ببافم

میگم مامان بزرگ اذیت نکن همین الان موهامو بافتی بعدش باز کردی

اصلا نمیفهمه من چی میگم

باز حرف خودشو تکرار میکنه و میگه بیا موهاتو ببافم  نیشخندنیشخندنیشخندنیشخندنیشخند


(الهی دورش بگردم که تمام زندگیه منه و هی میخواد موهامو ببافه و باز کنه و همه چز مثل سرعت باد یادش میره  ) 


بغلقلبماچبغلقلبماچبغلقلبماچ

؟؟؟؟؟؟؟





؟؟؟!!!!!؟؟؟؟؟؟!!!!!!

ادامه مطلب ...

برای مهتابم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

:)

یک دنیا دوست دارم خدا جونی

این روزا نه گریه کردم نه بغض

فقط به خاطر تو خدا جونم

تا جایی که تونستم خندیدم اونم فقط به خاطر تو خدا جون خودم

برات نماز شکر خوندم

و به خاطر تو خیلی کارای دیگه کردم

از اول خودمو دست تو سپرده بودم

میدونستم هوامو داری

برا همین با اطمینان قدم میزدم تو پارک رویاهام

هنوزم دارم قدم میزنم تو پارکم

ولی نه از نوع رویا

از نوع دریا

یک پارک بزرگ دریایی

تهش نمیدونم به کجا میرسه

ولی میدونم به یک جای خوب میرسه

جایی که بوی تورو میده

جایی که دستای تو توش درازه

جایی که فقط چشمای تو منتظرمه

میخوام بیام همونجا

کنارت نفس بکشم

بغلت کنم

و کلی شاپرک و قاصدک بکشم ادامه مطلب ...

عکسا و خاطرات رومینا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلف دانشگاه ، اسمم ، دست گل آقا میلاد ، غیبتم

وقتی سلف دختر و پسر با هم یکی میشه

از این بهتر نمیشه 



http://up98.org/upload/server1/01/t/b9nz0nokoft7pc7ap5w5.jpg




رومینا نوشت اولی :

پست قبلی که ماشالا هیچکدومتون فضول نبودیدخندهخندهخنده

اینم فکر کنم همونطوری باشه دیگه 




ادامه مطلب ...

نمیدونم چه عنوانی برا نوشتم بزارم ؟!؟!؟!؟!؟!

چقدر بده که گرگه دنبال بره بدو بدو میکنه که بگیره بخورتش

بعد سگه میاد از بره  محافظت میکنه

پارس میکنه و به گرگه هشدار میده دست از سر بره کوچولو بردار

بعد گرگه میترسه فرار میکنه

آخرسر بره میره سگو گاز میگیره که چرا همچین کاری کردی تعجبتعجبتعجب


الان این وسط تکلیف راوی چیه نمیدونم ...



اگر فضولی برو ادامه مطلب

وگر نه به همین اکتفا کن چشمک

ادامه مطلب ...