به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

سلف دانشگاه ، اسمم ، دست گل آقا میلاد ، غیبتم

وقتی سلف دختر و پسر با هم یکی میشه

از این بهتر نمیشه 



http://up98.org/upload/server1/01/t/b9nz0nokoft7pc7ap5w5.jpg




رومینا نوشت اولی :

پست قبلی که ماشالا هیچکدومتون فضول نبودیدخندهخندهخنده

اینم فکر کنم همونطوری باشه دیگه 






رفتم دانشگاه میبینم پسرا نشستن تو سلف ماو کلی کثیف کاری کردن

بهشون میگم چرا اومدین اینجا ؟

میگن اخه در سلف ما قفله

رفتم پیش نگهبان میگم چرا در سلف آقایون قفله


میگه اخه توش وسیله آزمایشگاهو گذاشتیم قفل کردیم که صدمه نبینن


میگم وسیله ی آزمایشگاه جاش تو آزمایشگاه نه تو سلف آقایون


میگه آخه آزمایشگاه جا نداشت باید اساتید مرتبش کنن تا ما بریم بزاریم تعجب تعجب تعجب


بهش میگم اساتید مرتب کنن ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟ مگر نوکر دانشگان که اینطوری حرف میزنی آقای محترم ؟؟ شما اینجا چه کاره ای پس ؟؟ عصبانیعصبانی


بعد بهم میگه میخوای بحث کنی ؟؟


منم گفتم به توچه

(میدونم ربطی نداشت ولی گفتم تا تو دلم بهش بخندم و کمی حال کرده باشم)   




سعی کردم خونسردی خودمو حفظ کنم

گفتم بی خیال رومینا ، باز بحث نکن و روزتو خراب نکن

باید بری پیش معاون

بحث کردن با این نگهبانا هیچ فایده ای نداره

پس یک نفس عمیق کشیدمو لبخند زدمو رفتم طرف سلفمون


بعد رفتم تو سلف میبینم پسرا یکی از میزارو به گند کشیدن که عکسشم براتون گذاشتم

بعد بهمش چپ چپ نگاه کردمو رومو اونور کردمو نشستم پیش دوستام


بعد پسره پررو بهم میگه چی شد ؟

گفتم هیچی

گفت تونستی در سلف مارو باز کنی ؟

گفتم نه

گفت پس چرا میخندی ؟

گفتم به توچه

اونم عصبی شد و رفت بیرون خنده خنده


بعد یکی از همکلاسی های مذکرم بهم گفت کار اشتباهی کردی این جوری جوابشو دادی

گفتم اونم کار اشتباهی کرد که به خودش اجازه داده ازم بپرسه چرا میخندی ؟؟


بعد بهم میگه هیچ بنی بشری حریف زبون تو نمیشه دختر ، من موندم خانوادت چی جوری باهات سر میکنن

بعد منم بهش گفتم به توچه خنده خنده


خلاصه روز باحالی بود

هرکی رو میدیدم بهش میگفتم به توچه نیشخندنیشخندنیشخندنیشخند




ولی یک اتفاق بی نهایت عصبانی کننده برام پیش اومد


امروز رفتم تو اتاق هلال احمر که عضو بشم

بعد فرم بهم دادن که پرش کنم

بعد به دختره میگم حتما باید اسم واقعیمو بنویسم

گفت آره چون میخوایم برات کارت صادر کنیم

بهش گفتم به شرطی که از فردا همتون باز به اسم واقعی صدام نکنین

بعد اونم گفت باشه قول میدم

بعد اسمو فامیلم نوشتم و فرم پر کردمو رفتم پایین تو سالن نشستم تا کلاس شروع بشه


بعد میبنم با بلندگو دارن صدام میکنن 


 خانم مریم فِلانی به اتاق هلال احمر مراجعه کنند


تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب تعجب

عصبانیعصبانیعصبانیعصبانیعصبانیعصبانی



آخه من به این دختر بیشعور چی باید میگفتم ؟؟

باید باهاش چیکار میکردم؟؟

تو اون موقعیت باید چه واکنشی از خودم نشون میدادم ؟


بعد همه ی بچه ها ریختن دورم میگن رومینا ؟؟؟؟ تو به ما اسمتو دروغ گفتی

تو اسمت مریم ؟؟

چرا از اول اسم واقعیتو نگفتی

چرا ...



خفه شدم تا براشون توضیح دادم که همه منو رومینا صدا میزنن و اسم واقعیم جز تو شناسنامم هیچ کاربرد دیگه ای نداره

و تمام جدو آبادم منو رومینا صدا میزنن و کمتر کسی منو به اسم مریم میشناسه

کار سختی بود تا این بچه های فضول و پرروووووووووی دانشگاهو راضی کنم که اسمم همون رومیناست و مریم فراموش بشه



(همیشه دوست دارم کسایی که برام خیلی عزیز هستن مریم صدام کنن، به هیچ کس دیگه ای این اجازه رو نمیدم که مریم صدام کنه و هرکسی هم که لایق نبوده  همیشه ازش خواهش کردم که همون رومینا صدام کنه و هر وقتم میگه مریم باهاش بدجوری برخورد میکنم )

زبان زبان (اینارو به در گفتم تا دیوار بشنوه)زبان زبان

(یا به زبون خودمونی تر میگم : به هیچ وجه حق ندارید مریم صدام کنید )



خلاصه وقتی رفتم بالا میخواستم  دخترک بیشعورو بکشم

با عصبانیت درو باز کردمو رفتم تو

یکدفعه دیدم یکی از استادم پشت میز نشسته و میگه چی شده خانم مریم فِلانی ؟؟


تا استادمونم یاد گرفت منو با اسم شناسنامه ای صدا بزنه

اونم کدوم استاد

کسی که یکسر رومینا صدا میکردم و حتی فامیلیمم نمیگفت


دیگه واقعا دلم میخواست از شدت غصه و حرس خوردن زار بزنم

(مهتاب بازم حرسو اشتب نوشتم ) نیشخند نیشخند


به دختره میگم این بود قول دادنت که حالا تمام دانشگاه اسم واقعی منو فهمیدن ؟؟

میخنده میگه میخواستم باهات شوخی کنم منتظرمنتظرمنتظر

منم با حرس و تهدید و عصبانیت بهش گفتم : دارم برات خانوم


خودم ترسیدم از لحن خودم چه برسه به اون طفلی نیشخند نیشخند نیشخند


خلاصه الان دارم یک نقشه ی خبیثانه طرح میکنم که حالشو تووووووووپ بگیرم مغرورمغرور


فعلا دارم ازش امار جمع میکنم


هفته دیگه هم میخوام تلافیشو سرش در بیارم حسابــــــــــــــــــــی

منتظر باشید که بخونید چه بلایی سرش اومده

ها ها ها


(رومینا خبیث میشود ) شیطان شیطان

ها ها ها



خبر رسیده این مهمونی که داره از بندر میاد یک بچه ی کوچولو داره

تا همینو شنیدم سریع رفتم عروسکای اتاقمو جمع کردمو قایمشون کردم


(رومینا بدجنس میشود )شیطان شیطان

ها ها ها 



امروزم دوستم بهم گفت رومینا داری میری سالن برا من یک ساندویچ سفارش بده

منم سفارش ندادم


(رومینا نامرد میشود )شیطان شیطان

ها ها ها


خداییش یادم رفت سفارش بدم نیشخند  نیشخند  نیشخند 



رومینا نوشت 1 : این داداش بی مزه من پست قبلیمو پرینت گرفتو رفت برا بابا و مامانم خوند 


وحشتناکوحشتناکوحشتناک


بابام بهم گفت الان باید همه از زندگی ما خبر داشته باشن دخترم ؟؟  متفکر متفکر 

با کنایه بهش گفتم : ببخشید پدر ، شما الان رئیس جمهور کدوم ایالات هستید ؟؟

میخنده میگه خودتو مسخره کن شیطون

(ولی خداییش از کار آقا میلاد خیلی ناراحت شدم ) قهرقهر

بهش میگم ابله من اگر میخواستم شماها حرفای منو بشنوین که وبلاگ نمیزدم

یا به دفتر خاطراتم اعتماد میکردمو اون تو مینوشتم

چون میدونستم دست هیچکدوم از اعضای خانواده به این نوشته هام نمیرسه دارم تو وب مینویسم بعد تو رفتی یک راست گذاشتی کف دست همشون ؟؟ منتظرمنتظر


میخنده میگه جبران تمام گازایی که منو گرفتی و تمام دستامو زخم کردی

منم حرسم گرفت گفتم حقته اینقدر گازت میگیرم تا دندونام به استخونات برسه


(خدا برادر موزی به کسی نده ، هرچند که میلاد من ماهه و عاشقتم ولی ...)




رومینا نوشت 2 : فردا شب دیگه مهمونامون میرسن افسوسافسوس

مامان تهدیدم کرده و گفته حق نداری یک دقیقه هم پای نت بشینی نگران نگران

یا با گوشیات بازی کنی

یا تلویزیون نگاه کنی   

فقط به من کمک میکنی

فهمیدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منتظر منتظر

منم مجبور شدم بهش بگم چشم خوشمزهخوشمزه

پس نیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــستم تـــــــــــــــــــــــــــــــــا دوشنبه یا یکشنبه



رومینا نوشت 3 :

بچه ها جون من این کلیپو ببینین

وقتی اینو دیدم تا دوساعت فقط میخندیدم 


خندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخنده


و به قدری میخندیدم که از چشمام اشک میومد


قهقههقهقههقهقههقهقههقهقههقهقههقهقههقهقههقهقههقهقههقهقههقهقههقهقهه


الانم تیکه کلامم همش شده : مسخره کننده


خیلی باحاله

جون من ببنینش


http://www.aparat.com/v/ab7902a82898c827ae39f10473cd988850226



رومینا نوشت 4 : حالا میفهمم چقدر سخته وقتی از تو داغون باشی

ولی خودتو سرحالو خندون نشون میدی

(زیاد توجه نکنید اینو برا خودم نوشتم )





اینم بود خاطره ی امروزم

هرچند که شماها فقط چیزای مسخرشو دارید میخونید نیشخند نیشخند

و من فقط تیتر وار براتون نوشتم و خوندن همین تیتر ها بی نهایت مسخره است

در صورتی که خودم وقتی همین تیترهارو میخونم یاد موضوع های اصلی تر میوفتم

و یا از خنده قش میکنم

و یا از شدت حرس اینقدر دندونامو به هم فشار میدم که تا مغز سرم تیر میکشن

به هر حال همش خاطرست

برای روزایی که خیلی خیلی بزرگ شدمو میخونمشونو باهاشون حال میکنم


رومینا نوشت آخری :


دلم خیلی تنگ است

نظرات 25 + ارسال نظر
محسن جمعه 15 مهر 1390 ساعت 03:19 ق.ظ http://iman111.blogsky.com/

سلام

و سکوت
و دگر هیچ

لذت بردم تا ...

...


مصطفی جمعه 15 مهر 1390 ساعت 12:08 ب.ظ http://www.santorini.blogsky.com

جدی دوس داری؟ من جوابتو الان دیدم. الان میرم آپلود می کنم. بنا بر این عکس عشقم می شه پست دوم از بالا!

اوکی؟

ok


مرسی عزیزم

مصطفی جمعه 15 مهر 1390 ساعت 01:12 ب.ظ http://www.santorini.blogsky.com

اینم آهنگ عشق بازی که نشنیده بودید:

http://s2.picofile.com/file/7137372789/10_The_Ways_Band_Eshgh_Bazi.mp3.html


قشنگه خیلی

ممنون عزیزم

میرم که گوشش بدم

مصطفی جمعه 15 مهر 1390 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.santorini.blogsky.com

راستی منظورتون چی بود که گفتید هیچه..

راجع به عشقم. یعنی فک می کنید بهش نمی رسم؟

خواهش می کنم بگو... باور کن بهش می رسم من عاشقشم. خدا باهامه. من رفتم مشهد رفتم حرم امام رضا با اینکه اصلا مذهبی نیستم ولی به خاط اون رفتم مشهد کلی تو حرم نشستم و دعا کردم که بهش برسم...

امام رضا رو دارم خدا رو دارم عشقم دارم! دیگه چه قدرتی بالاتر از این سه تا هست؟

من کی گفتم بهش نمیرسی ؟؟؟؟؟؟؟
چرا فکر کردی میخوام اینو بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا به این فکر نکردی که میخوام بگم :
به عشقت حسودیم شده
چرا به این فکر نکردی که میخوام بگم :
اینقدر عشق پاکی داری که بدنم لرزید
چرا به این فکر نکردی که تو دلم تحسینت کردم
چرا به این فکر نکردی که اینقدر با شهامت نوشتی دهنم بسته شده

عزیزکم همیشه به چیزای مثبت فکر کن


نزار موج منفی حرف ادما روت اثر بزاره
برو دنبال چیزی که قلبت به همراه عقل و منطقت میگه درسته
برو دنیال چیزی که شادت میکنه
که بهت انرژی میده
که هیجانتو زیاد میکنه
که باعث میشه بخندی

دنبال اینا برو

نمیگم به اخرش فکر نکن
چرا
فکر کن

ولی سعی کن طوری فکر کنی که الانتو به هم نریزه و خندتو ازت نگیره

من همیشه همین طوری پیش میرم

مصطفی جمعه 15 مهر 1390 ساعت 02:15 ب.ظ http://www.santorini.blogsky.com

بله البته حق با شماس. این واقعا درسته. این چیزیه که خیلیا فراموشش کردن!
یه چیز دیگه هم که هست تصور کردنه و این که باورتون نمی شه من همیشه تو تصوراتم با اون زندگی می کنم و خیلی خوبه

یه چیزی هم بگم باور کنید از خودم تعریف نمی کنم ولی اون حسودی که گفتید تا الان خیلی ها اینو گفتن
واقعا برام جالبه. و واقعا خوشحالم که این عشق در وجود من هست و اینکه می تونم خودمو عاشق بدونم یه عاشق واقعی!

مرسی که میاید. من همیشه روزی دو سه تا آپ می کنم. خلاصه اگه حوصلتون سر رفت همیشه وب من به راهه

عزیزمی مصطفی جان

میوسا جمعه 15 مهر 1390 ساعت 04:52 ب.ظ http://miosa.blogsky.com

اول چند تا نقطه ........... که اصلا نپرس واسه چیه که نمیگم:دی

خوب سلفشون قفله اینم به جایه مهمان نوازیه؟گناه دارن همچین زدی تو ذوغش عاروقش تو گلوش موند:دی

خوب اساتید باید مرتب کنن دیگه حتما میخوای کارگرا برن مرتب کنن؟چه خواسته هایی داریا

به توچه تو همه جا کاربدر دارهولی نگو یهو یکی مثله بعضی از دوستایه من برمیگردن جواب بد بهت میدن که اگه ادامه بدی آبروت میره اگرم ندی که واست سنگین تموم میشه

مریا..مریو..مریه...مرین..(چیه نگفتم مریم که اصلا کی با توهه؟

ولی چه خط قرمزهایی داریا خوب مگه چیه؟آدم سره هر چی که ناراحت نمیشه اسمتم که زشت نبوده بخوای ناراحت بشی...

اگه خواستی بگو کمکت کنم حالشو بگیری ولی من کارهام در حد مناطق محرومه ها:دی

آخ آخ اون کوچولو رو چقدر میشه بشکون گرفت...لذتی که تو قایمکی زدنه بچه مهمون هست تو خوردنه ماکارانی نیست

راستی کار داداشت خیلی بد بودها...

ولی تو هم بدتر که آدرس بلاگتو با داداشت دادی(آخه معمولا کسی دوست نداره از خانواده و دوستاش کسی آدرس بلاگشو داشته باشه)

برات آرزویه سلامتی میکنم و امیدوارم این مهمونهارو بتونی با سر بلندی ردشون کنی:دی

کلیپ را دیدم...نظرم به نظر شما نزدیک است

رومینا نوشت ۴...موافقم...


منم دلم برات تنگ شده(شوخی)امیدوارم ببینیش دلت باز شه

چرا نمیگی ؟؟
بگو دیگه
بگو
خواهشی بگو
بگوووووووووووووو

چون میزو کثیف کرده بود باهاش اون طوری رفتار کردم
واگر نه اصلا کاریش نداشتم
نمیدونم چرا حس میکنم من باید همه ی ادمارو ادب کنم

آره وظیفه ی اساتیده دیگه
والا ...


غلط میکنن جواب به توچه ی منو بدن
اون وقت با پشت دستم محکم میزنم تو دهنشون
(حالا بگو تو چقدر رو داری )


اگر میگفتی مریم میکشتمت

اسمم زشت نبود فقط با بعضی مسائل مشکل دارم که فکر نکنم حالا حالا با خودم حلش کنم

آره کمکم کن
بگو باهاش چیکار کنم
موندم چه بلایی سرش بیارم

وای نگو میوسا
الان تو خونمونه طفلی
به قدری این بچه خواستنیه که حد نداره
فقط میخوای بخوریش
همش میخنده



مگه میشه آقا میلاد آدرس وب منو نفهمه


منم دلم برات تنگ شده عزیزم (بدون شوخی )

همیشه خوش باشی عزیزم

ی دختر سیگاری شنبه 16 مهر 1390 ساعت 12:18 ب.ظ

از اول دانشجوییم دوبار رفتم سلف دانشگاه!

جدا ؟؟؟؟؟؟؟؟

ما که شده پاتوقمون از بس میریم اونجا به خنده و مسخره بازی

ا بـ ـر ا هـ ـیـ ـم شنبه 16 مهر 1390 ساعت 12:23 ب.ظ http://enix.blogsky.com/

سلام خواهر
خوبی؟
من حجمم تموم شده بود نبودم چن وقتی
خوشبحالت هر چی که باشه بهتر از زندگی یک نواخته
من کل پستتو خوندم جالب بود
موفق باشی تنها وبلاگی که کامل میخونم همینجاس

تو عزیزه دلی منی داداش گلم

باعث افتخارمه که میای میخونی مهربون

[ بدون نام ] شنبه 16 مهر 1390 ساعت 08:48 ب.ظ

سلام رومینا جون
چند وقتی بود نت نیومده بودم
همه چی دست به دست هم داده تا اعصاب راحتو ازم بگیره ، اتفاق خیلی بدی که چند وقت پیش افتاد ، شروع درسا و سنگین بودنشون از همین اول ، رفتن مهتاب ، اتفاق های ریز و درشتی که واسم میوفته ، کم حوصله شدم ، ببخشید

راستی خاطراتت خیلی باحالن
جدی جدی هیچکس از پس زبونت برنمیاد

وای رومینا شاید باورت نشه ولی وقتی فهمیدم اسم واقعیت مریمه ، خیلی خوشحال شدم ، اگه بخوام توی این همه اسم دخترونه یه اسمو انتخاب کنم اون اسم مریمه ، چون واسم یه دنیااااااااااا معنی و مفهوم داره (بین خودمون بمونه)

این پسرای دانشگاهت چرا اینجورین؟
آبروی هرچی پسره بردن
به خدا همه پسرا اینجوری نیستن

با مهمونا خوش بگذره

راستی چرا توی قسمت نظرات تیک نظر خصوصی نیست؟ هروقت اینو خوندی حذفش کن یا تیک عدم نمایش رو بزن ، نمیخوام نمایش داده بشه ، ممنون

یاحق

ببین عزیزم من نمیدونم شما کی هستی و چی هستی

معذرت هم میخوام این نظرو تایید کردم عزیزه دلم

ولی چون نه خودم شناختمت و میدونم کسی هم نمیشناستت تاییدش کردم

بیا اسمتو بگو


ولی قول میدم اونو تایید نکنم
اینم پاکش کنم

عزیزمی

مصطفی یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 08:28 ق.ظ http://www.santorini.blogsky.com

مصطفی عزادار می شود!

[ بدون نام ] یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

رومیــنا این این بالایی که رفتن من باعث شده اعصابش بهم بریزه بعد خودم نمی شناسم و خبر ندارم ؟؟؟

مواظب خودت باش عزیز دلم ...

دعام کن ... دوست دارم

مهتاب

Mostafa یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 01:08 ب.ظ http://www.santorini.blogsky.com

رومینا تو هم؟؟؟؟!!!!!!!

بابا به خدا همه مردا که مثل هم نیستن! خود من از پسرا اصلا خوشم نمیاد و مردا! ولی خوب خودمم پسرم دیگه! ولی هم مهربونم هم کلا خوبم دیگه!

بعدم گفتم که همه که مثل هم نیستن! شما هم نترس من کاملا بی خطرم!
خیالت راحت

ی دختر سیگاری یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 06:30 ب.ظ

tدقیقا میدونم از دست داداشت چی میکشی منم دارم یکی منتها ورژن دخترشو!خواهرمو میگم!انقد موذیه که خدا میدونه.ول کن. الان برنامه عوض شد؟!یعنی بهت نگم مریم؟!باشه مریم!رومینا قشنگ تره ها مریم!..نکشی منو! منظوری ندارما میخوام اذیتت کنم.بچه ها من به قتل رسیدم خدافظ!!

[ بدون نام ] یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 08:28 ب.ظ

رومینای مهربونم ... عزیز دلم من از تو حالم بدتره ... اگه بدونی با چه اراده ای رفتم برگه انتقالی رو گرفتم ولی وقتی با استادم حرف زدم پاهام شل شد

اصلا نمی دونم چرا یهو نظرم عوض شد با اینکه بهم اطمینان کامل داده بودن 100 درصد با انتقالیت موافقت میشه به خاطر بابات ... اما چی بگم ؟ بعضی وقتا باید تاوان داد ... من می خوام آدم بزرگی بشم و باید جور هندوستان بکشم ...!

می دونم تنهایی عزیز دلم ... قربون اون دستای مهربون و چشمای خوشگلت برم ... می دونم نمی تونی با کسی بچوشی چون اخلاقت با بقیه نمی خونه ولی قسم می خورم روزی این فاصله تموم میشه و به آغوشت میام ...! قسم می خورم روزی می رسه که هیشکی نمی تونه مثه من و تو همدیگه رو دوست داشته باشه...!

رومینام من فقط می تونم بگم برای همه دعاهایی که برام می کنی مدیونتم و به این امید زنده ام که روزی بتونم تو آغوشم بگیرمت و به خاطر همه این روزا و ماه هایی که از هم دور بودیم ازت حلالیت بگیرم ...

به خاطر همه روزایی که باید کنارت می بودم اما نبودم منو ببخش ...!

به خاطر همه مهربونیا و پاکیات منو ببخش ...!

دوست دارم مثه قدیم ... با صدای جیــــــــــــــغ عزیز دلم ...!

عاشقتم دخمل خوشگلم !

راستی رومینا این بالایی کیه ؟؟؟

مهتاب خواهش میکنم ازت

خواهـــــــــــــــــــــــش

بابت خیلی چیزا

شاید یه دوست دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام رومینای مهربونم
میدونی که خیلی رنج آوره نتونی پیش کسایی باشی که دوسشون داری
مواظب خودت باش راستی من آزاده هستم.

ممنون عزیزکم

مقداد دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت 03:55 ب.ظ

میگم چه دانشگاه عجیبی دارین شما! کلاسای مجزا تو دانشگاهای کشور و سلف مختلط تو دانشگاه شما
الان دیگه تو دانشگاه سوژه شدی همه اذیتت میکنن
دلت از چی گرفته خب؟!

به خدا از عجیبم عجیبتره

متنفرم از دانشگام

نه زیاد
بهشون رو نمیدم سر به سرم بزارن

از همه چیز مقدادی

مهشید سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 12:54 ب.ظ http://khalvatebose.blogfa.com

سلام مریم جان
ها؟
چیه؟
میکشی منو؟
هاه

خوبی؟
چه خبرا؟


این روزها شادم که میگذرد....


مواظب خودت باش
سبز باشی عزیزم....

شماهم بله ؟؟

مهشید سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 12:59 ب.ظ http://khalvatebose.blogfa.com

راستی عزیزم اسم وبلاگ منو توی لیست لینک هات بنویس
تصنیف سبز

ممنون....

ok

نگین سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 11:33 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

به نظر من که اشکال با هم بودن سلف دانشگاه نیست! هرچند باهاش موافق نیستم ولی مشکل از یه عده دانشجو نماست! رمز رو میدهی به من آیا؟!

دقیقا نفسه رومینا

نگین سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

رومینا یه چیز میگم ناراحت نشی ! یعنی از اصطلاحم ناراحت نشی چون به خودمم میگن!
منم مثه تو خیلی با همه دعوا میکنم ! یعنی اگه کسی این کاررو بکنه یا مشبهشو! همین که سلف و پسرا و اینا! ولی من مدل دیگه این کارو میکنم یکم فرق میکنه!
باز قبلا ها وضعم شدید تر بود بعد دیگه الان تو ذهنم اومد باید ت من معروف بودم در این زمنیه ها! ولی میگم اینا باید بیان تو رو ببینن ناراحت نشیا! اتفاقا به نظر من خیلی هم خوبه! همینایی هم که به من اینو میگن خودشون اخلاقم و دوست دارن میگن خوبه که از حق نمیگذری
منم خوشم میاد واسه همین ازت
اینکه رک هستی هم خیلی خوبه
کلا تمام اخلاقای من و به صورت گسترده دارا میباشی

مراقب خودت باش عزیزم
دلت نگم نباش که زندگی میگذرههههه

ممنون نگین جونم

به نظرم منو تو کار خوبی میکنیم

درسته که همیشه میگن جواب ابلهان خاموشیست

ولی به نظر من و خیلی های دیگه بعضی اوقات باید آنچنان محکم بزنی تو دهنشون تا هم از ابله بودن در بیان و هم دندوناشون تو دهنشون خورد بشه



نفسی گوگولی

نگین سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

کدوم یونی میری؟

جایی که فقط نخبه ها توش جمع شدن

نگین چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

سجاد؟

ها ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!

Mostafa پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 12:10 ق.ظ http://www.santorini.blogsky.com

من چی؟ رمز به پسرا نمیدی؟

حمید پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 08:29 ب.ظ http://myarghavan.blogsky.com

خواندم امّا حرف همی ندارم!

ی دختر سیگاری پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 02:37 ق.ظ

کامنت منو جواب ندادی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد