-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 دی 1390 22:38
-
heaven or earth
دوشنبه 5 دی 1390 15:04
هوای ذهنمان روشن است بسی ولی جالب اینجاست که دل میسوزد برای ذهن شاید روزی آهــــــــ دلمان ، پاگیر ذهنمان شود و اورا به نابودی بکشاند یاشاید ذهنمان روزی به دلمان بخندد برای پیروزی هایش نمیدانم کدام بر کدام غلبه میکند هرچی هست بی طرفی بنده است دوستدار آن هستم که طرفدار دل باشم ولی شاید ذهن با ما راه نیامد و وجودیت را...
-
سیب
جمعه 2 دی 1390 11:03
بیا سیب را با هم گاز بگیریم؛ گـــور پدر بهشت بهشت من آنجاست که تو را بی شرمانه به آغوش می کشم...!!! هیــــــــــــــــســــــــــــــــــــــ ته نوشت : هرچند که از سیب متنفرم ولی به خاطر تو میخورم
-
تقدیر
پنجشنبه 1 دی 1390 11:42
تقدیر را خودم رقم می زنم از کنارم هر چی تنهایی هست بر می دارم تو را جایشان می گذارم ..!! ته نوشت : دیگر این روزهایم را دوست ندارم
-
شب یلدا
چهارشنبه 30 آذر 1390 00:12
حس خاصی ندارم فقط ناراحتم که تنهاییم خدا کنه سال دیگه همه دور هم باشیم همــــــــــــــــــــیـــــــــــنــــــــــــــــــ آها یک آرزوی دیگه هم دارم اینکه سال دیگه هم رهاجونم تو جمع خانوادگیمون باشه هم شاتوتی هرچند که وجود دوتاییشون ممکنه آرزوی سخت و غیر ممکنی باشه واسه یک سال دیگه ولی خدا که مهربونه بزرگم که هست...
-
...
یکشنبه 27 آذر 1390 11:27
دبستانی بودم معلم خیلی بدی داشتم با یکی از دوستام سر مجسمه ای که مدرسه بهمون هدیه داده بود دعوا کردیم اون میگفت این مال منه که تو برداشتی میگفتم نه این مال خودمه مال تو رو یکی دیگه برداشته ولی اون قبول نمیکرد میخواست مجسمه ی منو بگیره دعوامون خیلی بالا گرفت اون داد میزد من داد میزدم اون جیغ میکشید من جیغ میکشیدم تا...
-
مثل خر ذوق زده
شنبه 26 آذر 1390 12:13
ذوق زده هستیم در حد خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر جفتکهایمان را در زمین و آسمان نمیبینید ؟؟؟؟؟ چشمهایمان برای شوق شنیدن صدایش بلاخره بارید خوشا به سعادتمان که مفتخر شدیم والا ... ایـــــــــــیییییییییـــــــییییییییییـــــــــمــــــــــــــ برای تو نوشت : شیطون بلا مینویستی هییییس بعد براش مخاطب هم...
-
کم توقع شده ام
جمعه 25 آذر 1390 14:50
چقدر کم توقع شده ام نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه ... ... نه دیگر بودنت را.. همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست مرا به آرامش می رساند... حتی اصطکاک سایه هایمان... ته نوشت : مهربانا هنوز هم در خاموشی به سر میبری ؟ دلم برای شلوغ کاری هایت سخت تنگ است
-
برنامه امروز
چهارشنبه 23 آذر 1390 19:03
این روزها هوس دستانی را کردم که فقط نوازشم کنند هوس نگاهی را کردم که فقط به من توجه کنند هوس لبهایی را کردم که فقط بر من بوسه زنند آه ای خـــــــــــــــــــــــدا دیروز رفتم بازدید خیلی خسته شدم بی نهایت خسته کننده بود فریمان بود میدونین از مشهد تا فریمان چقدر راهه ؟! تو سرویسمون فقط بچه های گروه ما بودن یک راننده ی...
-
مریخ و ونوس
یکشنبه 20 آذر 1390 00:11
چقدر سخت است وقتی تورا نفهمد درک نکند نبیند و مجبور باشی انگشت اشاره اش را تحمل کنی وقتی که تورا به پنجره ی مقصر بودن هدایت میکند برای تو نوشت : چه ازدحامی به پا کردهای در من همین تو یک نفر ! مریخی هستی دیگه منم ونوسی درک کردن همدیگه گاهی اوقات مشکل میشه دیگه رومینا نوشت : باهام قهری ولی خیالم راحته که میدونم زیاد...
-
خسته شدم دیگه
یکشنبه 13 آذر 1390 23:35
خسته شدم دیگه هرچند که این روزا همه چیز طبق میلمه و همه چیز خوبه خوبه ولی خسته شدم از خوابم از خوابم از خوابم امروز ظهر وقتی که کمی با بابا بحث کردم اعصابم خورد شد و رفتم تو اتاقم دراز کشیده بودم خوابم برد بازم همون خواب همیشگی رو دیدم همون ... همه میگن تاثیر فیلمای ترسناکی که میبینی ولی این دلیل نیست وقتی ادم فیلم...
-
ای خدا
جمعه 11 آذر 1390 15:44
ایــــــــــــــــــــ خــــــــــــــــــــــدا دیدی بهت گفتم بیا 1390/9/9 بزاریم باشه روز آشنایی مون ؟؟ بعد تو مثل بچه ها گفتی باشه پس تا اون روز باهات قهر میکنم بعد بهت گفتم مسخره منظورم این نبود که قهر کنیم بعد تو هم مسخرم کردی و گفتی میشه زیاد فسفر نسوزونی بعد حالا میبینم که تمام بچه های دانشگاه و دوستامو...
-
دخترای نامرد
پنجشنبه 10 آذر 1390 14:00
در فکر انم که ماهی باشم یا شاید یک پرستو یا کلاغی سردرگم به هر سو در فکر انم که اردکی زشت باشم یا خرگوشی سرگردان هرچه باشم هرچه باشم جز انسان بعضی اوقات دلم میخواد خودمو تیکه پاره کنم همیشه آرزوی یک دوست خوب به دلم مونده اینکه یکی واقعا منو دوست داشته باشه و برام حکم یک خواهرو داشته باشه دست رو هرکی گذاشتم تو زرد از...
-
در تکاپو
چهارشنبه 9 آذر 1390 01:51
در تکاپوی جستوجوی تو هستم آری به دنبالت می آیم رومینا نوشت 1 : از ماه محرم زیاد خوشم نمیاد همیشه با اومدنش یک غم بزرگی میزاره رو دلم و میره سالگرد درگذشت عزیزترین ادم زندگیمم هست دقیقا روز عاشورا بود که تنهامون گذاشت و رفت از پرده های سیاه تو خیابونا بدم میاد از سینه زنی مردم بدم میاد از دسته هایی که بلند میکنن بدم...
-
دیگر راهی نمانده است
شنبه 5 آذر 1390 12:28
خدایا تا تو دیگر راهی نمانده است دستانم را بگیر مرا بلند کند برایم لبخند بزن آری مثل همیشه آسمانت را برایم ارغوانی رنگ بزن رومینا نوشت 1 : امروز قرار اردو داشتیم که بریم بازدید گلخونه های یک شهرستانی که چند ساعت تا مشهد فاصله داره به اسم فریمان دقیق نمیدونم چند ساعت شبش پدر و مادر اجازه نمیدادن که برم میگفتن هوا سرده...
-
هیس
چهارشنبه 2 آذر 1390 11:09
هیـــــــــــــســــــــــ
-
فقط و فقط برای ققنوس مهربانم
یکشنبه 29 آبان 1390 19:20
نمیدانم این ها برایم حکم کلاس اموزشی پرواز را دارد یا ... کلاس هایم مخفیست فقط و فقط برای ققنوسم نوشت : ازت خجالت میکشم نه میتونم بهت پیام بدم نه ... دلم گرفته بود گوشیمو برداشتم تا بهت بزنگم شمارتو اوردم تا خواستم تماس برقرار کنم دستام لرزید گفتم دیگه دوستم نداره گفتم از دستم ناراحته دلم میخواست صداتو بشنوم دلم...
-
همینه دیگه
شنبه 28 آبان 1390 00:57
همینه دیگه وقتی دل داشته باشی همینه یا میگیره یا تنگ میشه یا هر بلای دیگه سرش میاد ایناش به درک این سخته که بعضی اوقاتم فکر میکنی وجودش برای کسی مهم نیست حتی خودت حتی خدا سخت غمگینم سخت ناراحتم سخت نگرانم سخت پر از موج های منفی ام نمیخواهم بمیرم میخواهم زندگی کنم میخواهم خوب زندگی کنم میخواهم خیلی خوب زندگی کنم...
-
میفهمی ؟؟
چهارشنبه 25 آبان 1390 20:56
من را نمی شود درک کرد... من را نمی شود فهمید... من را نمی توان شناخت... من را نمی توان عوض کرد... من را حتی نمی شود فراموش کرد... من را فقط و فقط و فقط می توان عمیــــــــــــــــــق دوســت داشت!!! میفهمی ؟؟؟؟
-
بهشت همینجاست
شنبه 21 آبان 1390 23:36
لبهایت که روی لبهایم باشد دستهایمان هم گره کرده دور هم دیگر چه احتیاجی به نماز و روزه است ؟ بهشت همینجاست آری جای دیگر نخواهم رفت همینجا را میخواهم میخواهم باشم در این زمان در این مکان در این جهان لبهایت دستهایت نگاه هایت همه و همه مال من است همه و همه در وجودت بهشت را یافتم
-
...
شنبه 21 آبان 1390 14:19
-
سهراب
یکشنبه 8 آبان 1390 12:02
( به جایی دیگر باید رفت ) شاید در اوج نگاه های کودکانه ی یک کودک حالا که فکرمیکنم میبینم چقدر من اخوان دوست دارم واقعا نمیتونم از نوشته هاش جدا بشم یک جوری منو دیوونه ی خودش کرده به معنای واقعی عاشقشم دیشبم مثل شبای قبل فقط زمستانش بود زمستان زمستان زمستان گذشته از این حرفا چند روز پیش بدجور خورد تو ذوقم اخه یک چیزی...
-
حرامو حلال
یکشنبه 8 آبان 1390 01:34
( به جایی دیگر باید رسید ) جایی که شاید به ظاهر با هوس پر باشد ولی در باطن فقط عشق است عشق است عشق امروز تو دانشگاه یک کتاب اومد جلو چشمام به اسم حجاب بازش کردمو کمی ورق زدم دیدم یک جاش نوشته : بوس از طریق دهان به دهان حرام است خندم گرفت تو دلم نویسندش کلی مسخره کردم یاد شعر شاهکار افتادم که میگفت : خدا دوست دارد لبی...
-
جاده
شنبه 7 آبان 1390 17:17
(به جایی دیگر باید رسید ) جایی که میتونی بخندی راه بری ابراز کنی اگر خواستی گریه کنی اگر خواستی بدوی یا آرزوی مرگ کنی آزادی تا هر کاری بکنی جایی که بوی آزادی میده امروز سر صبح بیدار شدم که به کلاسم برسم بچه ها سر صبح پلیسراه منتظرم بودن عاطفه اسرار کرد بیا با ماشین ممل بریم مملم گفت آره بیا با ما بریم علی و رضا هم...
-
اشکام تموم شده
جمعه 6 آبان 1390 21:36
( به جایی دیگر باید رسید ) مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون نمیدونم چرا امشب یاد یک دوست افتادم دوستی که همیشه حساس بود رو حرف زدنم رو صحبت کردنم بهش میگفتم خوشتیپ عصبی میشد میگفت نگو چون بقیه رو هم همین جوری صدا میزنی گفتم عزیزم گفت نگو گفتم مهربون گفت...
-
روزگذری رومینا 7
جمعه 6 آبان 1390 15:34
( به جایی دیگر باید رسید ) وقتی از ادامه ی یک راه ناامید میشی راه دیگه رو انتخاب کن و مطمئن باش که با ادامه ی اون راه پیروز میشی چون کسی همراهیت میکنه که خیلی دوستت داره آخیش عجب خوابی کردیم مـــــــــــــــــــــــــــــــــــا دیشب اینقدر شب خوبی بود برام که حد نداشت اخه دلم گرفته بود بعد به عشقم اس دادم میای نت ؟؟...
-
پنجشنبه شب
پنجشنبه 5 آبان 1390 22:54
همیشه عاشق پنشنبه شبا بودم عشق منه این شب از وقتی خودمو شناختم این شبو دوست داشتم آخه فرداش جمعه ست تعطیله تعطیلیم از همه لحاظ میخوابم تا ظهر البته صبح زود پا میشم میرم یک جای کوچولو و یک درد کوچولو میکشم بعد میام خونه میخوابم هرچند که امشب تا 5 صبح قراره بیدار بمونم میلاد که پیله کرده که فیلم ببینیم ولی اصلا حسو حال...
-
امروز کمی خوشحالم :)
پنجشنبه 5 آبان 1390 19:15
( این فرشته ی منه ، میدونم خیلی نازه ) عشقم که داری اینو میخونی ، دوست دارم و منتظرتم تا 25 آبان برسه صبح تقویمو یک نگاه کردمو دیدم امروز پنجمه بعد تا روز بیستو پنجم رفتم اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه چقدر راه بود بیست روز بعد یکدفعه دیدم جمعه میوفته قلبم اومد تو دهنم خاک بر سرم 25 که...
-
کوچولوی ملوسی
چهارشنبه 4 آبان 1390 19:56
چند روز گذشته از وقتی که بهم گفت : کوچولوی ملوسی ؟؟؟؟ زیاد خیلی زیاد امروز خدا بهم یک نشونه داد باهام کاری کرد که متوجه شدم داره میگه دخترم چشماتو باز کن و هواستو جمع کن میخواستم براتون تعریف کنم دیدم نمیخواد بدونید قرار نیست هر چیزی رو شما بدونید قرار نیست از همه چیزم با خبر باشید برا همین براتون ننوشتم هرچند اگرم...
-
خانومی با ادب باش
چهارشنبه 4 آبان 1390 00:57
بهم دستور دادن با ادب باشم منم گفتم چشم دوست داشتم در جوابش بگم سعی خودمو میکنم ولی وقتی به چشمای عصبانیش نگاه کردم ترسیدم گفتم چشم با ادب میشم فقط به خاطر تو چیزای دیگه هم بهم گفت گفت : عصبانیت دلیل بر بد دهنیت نباید باشه باید یاد بگیری وقتی عصبی میشی فحش ندی بهش گفتم وقتی عصبی میشم فحش نمیدم ولی وقتی پر میشم فحش...