به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

فقط و فقط برای ققنوس مهربانم





نمیدانم این ها برایم حکم کلاس اموزشی پرواز را دارد

یا ...


کلاس هایم مخفیست






فقط و فقط برای ققنوسم نوشت :


ازت خجالت میکشم

نه میتونم بهت پیام بدم نه ...

دلم گرفته بود

گوشیمو برداشتم تا بهت بزنگم

شمارتو اوردم

تا خواستم تماس برقرار کنم دستام لرزید

گفتم دیگه دوستم نداره

گفتم از دستم ناراحته

دلم میخواست صداتو  بشنوم

دلم میخواست التماست کنم تا منو ببخشی

ولی گفتم اگه نخواد صدامو بشنوه

اگر نخواد باهام حرف بزنه 


دیروز بود که از کنار هتلی که توش همایش داشتی رد شدم

بغض کردم

میخواستم بترکم

میخواستم منفجر بشم

میخواستم ...

پنجره ی ماشینو باز کردم

تندو تندو بو کشیدم 

هوارو

اونجارو

تا شاید بوتو احساس کنم

تا شاید ذره هوایی از نفس های داغت برایم مونده باشه

تا شاید ...



مسرورم به شادی های که میدانم زودگذر است

میدانم شاید انتهایش پوچ و تهی باشد و باز خودم باشم و خود


وقتی اومدم وبتو خوندم که اونطوری برام نوشتی داغون شدم 

از خودم بدم اومد

خجالت کشیدم

حتی از خوندن

ادامه دادن

نگاه کردن

گوش دادن


روزی ازش پرسیدم اگر از قفس آزاد شوم پرواز را از یاد نبرده ام؟؟

 مرا نفهمید

گفت برایم بال و پرواز  را توصیف کن



بغض کردم

دلم میخواست درک کنه ولی نفهمید


 از بالهایم برایت گفتم

برایم گریستی

بغض کردی 

و خدا خدا کردی



تشنه هستم

سیرابم کن


تشنه ی دستهایت

نگاه هایت

مهربانی هایت 

نگرانی های خواهرانه ات


امید دارم

امید دارم گر روزی آزاد شوم

تو یادم میدهی

بالم میدهی


و من عهد میبندم

عهد میبندم

عهد میبندم

فکر کوچ کردن به دور دست هارا از ذهن خارج کنم

و شانه به شانه ات فقط و فقط با تو پرواز کنم





عهد میبندم ققنوس مهربانم 


در ضمن : به امیر حسین های اطرافت حسادت میکنم ، میدانستی ؟

خاطره انگیز نوشت : حرس حرس حرس حرس حرس حرس حرس حرس حرس حرس حرس



باز هم برای تو نوشت :


عاشقانه دوستت دارم

عاشقانه ی عاشقانه ی عاشقانه 


برایم نبار

بخند

لبخند هایت را میخواهم


دیگر از اشک فراری ام


چشمانم خشک شده است


به گرد پایت نمیرسم

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 30 آبان 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

تو رو دوست دارم عجیــب!!!

مگه میشه از خواهر کوچولوی نازم زده بشم و بگم دیگه دوسش ندارم !!!

دوست دارم بیشتر از اونچه که فکرشو بکنی ...!!!

تمام این امیر حسین های دور و برم هم جمع بشن جای تو اون بالای قلبم هست مهربان ترینم ...!

هیچی ازت نمی خوام فقط مواظب خودت باش و صبور و مقاوم عمل کن!!!

خودم بهت پریدن رو یاد می دم ... پرواز رو بال ابرا !

بی هوا بدون مقصد سمت طوفان تو می رم !!!

کنارم باش تا که آرامش بگیرم !!!

عاشقتم
عاشقتم
عاشقتم

Mostafa دوشنبه 30 آبان 1390 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.mermaids.blogsky.com

اون آهنگه بود که معنی شو می خواستی. برات گذاشتم معنیشو.بیا.

شیوا دوشنبه 30 آبان 1390 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.mylog-shiva.blogfa.com

سلام عزیزم . خوبی ؟؟ دلم خیلی برات تنگ شده ... نکنه دیگه مامانتو دوست نداری ؟؟؟

دوستت دارم

محسن سه‌شنبه 1 آذر 1390 ساعت 04:05 ق.ظ http://iman111.blogsky.com/

سلام

مولانا در فراق شمس سوخت تا دید که شمس او در درون اوست و به شادی و رقص و وصال رسید.
زلیخاهم سوخت تا یوسف را در درونش یافت و آرام شد.
و همچنین یعقوب فهمید که عشق یوسف بت پرستی بوده و آزاد شد و به وصال رسید.

Mostafa سه‌شنبه 1 آذر 1390 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.mermaids.blogsky.com


عشق بی‌همتا (Unico Amore)

نور ستارگان به دریا میتابد،
عشق مرا روشن میکند؛و در راهی که به سوی تو میرود میارامد.
نیروی آبهای آزاد مرا به ساحل تو هدایت میکند؛ و من زندانی زیبایی تو هستم؛ خود را در آغوشت رها میکنم.
همانگونه که موجهای دریا در هم آمیخته‌اند؛ من تسلیم شده‌ام، که تو دنیای منی؛ عشق بی‌همتای من.
چشمانت دو الماس هستند؛ عمیق مثل دریا، مسحورکننده مانند حوریان.
آنها قلب مرا افسون کرده‌اند؛ طوری که فقط تو را میخواهد.
تو ماه با شکوه منی، و همیشه دریای مرا روشن خواهی کرد.
من زندانی زیبایی تو هستم؛ خود را در آغوشت رها میکنم.
من در تو یافته‌ام؛ که تو دنیای منی؛ عشق بی‌همتای من... عشق بی‌همتای من، دنیای من... همانطور که موجهای دریا در هم آمیخته‌اند؛ من در تو یافته‌ام، که تو دنیای منی.
در تو یافته‌ام؛ در تو عشق من...

پاکش کردم از وب. بیخیال.

ممنون

شاید یه دوست چهارشنبه 2 آذر 1390 ساعت 11:21 ق.ظ

ما نباید بمیرم رویاها بی مادر میشوند

حسین پنج‌شنبه 3 آذر 1390 ساعت 08:06 ب.ظ http://ho3yn.ir

ققنون
از پرواز
خسته است
خسته

مهشید پنج‌شنبه 3 آذر 1390 ساعت 11:26 ب.ظ

ازم ناراحتی رومینا جان؟


چه انتظار بیهوده‌ای است خورشید

که تو را

به دستانم

هدیه نخواهد داد!

بوی نارنج می‌دهی

عشق من!

بهار می‌آیی

یا پاییز می‌رسی؟

نه ناراحت نیستم عزیزم
چرا باید باشم ؟؟

لطیفه دوشنبه 7 آذر 1390 ساعت 09:53 ب.ظ

رومینای من.....؟
دختر تو کجایی.............؟
دلم واست ی ذره شده.....
چند روز پیش به مبایلت اس ام اس زدم دوستت گفت مبایل رومینا دست منه دوشنبه بهش میگم.....
رومینام خوبی خواهری....؟
بهتری الهی من فدات شم....؟

سلام مهربونم
خوبی عزیزه دلم ؟؟؟؟؟

خانومی منکه تو وبم گفته بودم گوشیم دست دوستیمه نانازم

فدای تمام مهربونی های نگرانی هات بشم

آره عزیزم

توپه توپم

تو خوبی ؟؟؟

لطیفه شنبه 12 آذر 1390 ساعت 03:29 ب.ظ

خدارو شکر ه خوبی........

منم بد نیستم....
اما اگه راستشو بخوای زیاد خوب نیستم عزیز....
به مهتاب چیزی نگی....نگران میشه....
چه خبرا...؟
خوش میگذره بهت گل من....؟
اخه چند وقته من ازت خبر ندارم....؟
....


دوووووووووست دارم

چی شده نازگلم ؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد