-
80 درصد یا 20 درصد
سهشنبه 3 آبان 1390 17:42
جایی برای دردهایتان سایت زیبای ... الاغ همچین تعریف سایتشو کرده فکر میکنی چی هست وقتی میری توش حالت به هم میخوره نه به سیدمون که اینهمه زحمت تنهایی رو میکشه و هیچ شکایتی نداره نه به این عوضی که فکر کرده کیه و نوبرشو اورده نمیتونسم ساکت بشینم کخمو به عنوان مدیر ریختم تو سایتشو اومدم بیرون کمی حالم جا اومد خودش میگفت...
-
نمیدونم...
دوشنبه 2 آبان 1390 20:52
دیگه واقعا نمیخوام اینطوری زندگی کنم ولی نمیتونم تغییرش بدم چیکار کنم تا آروم بشم ؟؟؟؟؟؟ چیکار میتونم بکنم ؟؟؟؟؟ حالم این روزا اصلا خوب نیست میشه خواهش کنم اینقدر دورو برم نیاین ؟؟ بزارید تنها باشم کاری به کارم نداشته باشید بزارید برای خودم باشه تو دنیای واقعی که نمیتونم خودمو خالی کنم نه میتونم گریه کنم نه میتونم داد...
-
سلام گرگ بی طمع نیست
دوشنبه 2 آبان 1390 10:50
چقدر حال میده استادت کلاسشو کنسل کنه بعد بیای تو اتاق رایانه و پشت سیستم مدیر بشینی و وبلاگتو آپ کنی الاغ ابله چه دمو دستگاهی برای خودش اینجا درست کرده هرکی نشناستش فکر میکنه چه خریه واسه خودش مردشورشو ببرن حالم ازش به هم میخوره هرچند که بهم لطف کرده و گفت بیا بشین پشت سیستم خودم ولی دلم میخواد محکم بزنمش خیلی محکم...
-
برای اونی که ازش میترسم
یکشنبه 1 آبان 1390 16:15
قول ؟؟؟؟؟؟؟ فراموشی؟؟؟؟؟؟؟؟ خر بودن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این حرفا اصلا بهم میاد ؟؟؟؟؟ یک جایی پیدا نمیشه خودمو خالی کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟ به نظرت تو صورت کی تف کنم ؟؟؟ خودم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به خدا کردم ولی آینه نزاشت بمونه لیز خورد افتاد پایین باز چشمای نحسمو دیدم حالم بدتر شد صدای خورد شدنشو میشنوم توهم میشنوی؟؟؟؟ از همین صدا میترسیدی برا...
-
درســــــــــــــــــــــت فکر کن عوضی
یکشنبه 1 آبان 1390 13:10
آره بزن بکشش یکی محکم بزن تو دهنش یکی هم جای من بزن تو استخون فکش از شکمش یادت رفت دلم میخواد با چاقوت محتوای شکمشو خالی کنی بریزی رو آسفالت بزار غذای سگای خیابونی بشه خون های ریخته شدشو جمع کن برام بیار میخوام نگه دارم تا شاید تجربه بشه شاید ... کثافت نشو درســــــــــــــتـــــــــــــــــــــ...
-
درد یا لذت ؟
یکشنبه 1 آبان 1390 12:41
آخ که چه دردی داره زنده شدن خاطرات تلخت و چه درد بیشتری داره سوزوندن قسمت تحتانی آدما و چه سوزشی داره که صدای جلزو ولزشو بشونی و بوی سوختیگشو استشمام کنی درد داره یا لذت ؟؟؟؟؟؟!!!!!! شاید لذت شاید درد ولی هرچی که بود وحشتناک بود خیلی وحشتناک یا برا احساسات خشنی که پیدا کردم یا برا کشتن احساسات لطیف اون کودن جلوی...
-
تراژدی ترسناک آزادی و اسارت
شنبه 30 مهر 1390 22:52
رهایم کنید آزادم کنید پرواز را دیدم ولی اوج گرفتن را نفهمیدم راه خانه را فراموش نمیکنم به دیارهای دور کوچ نمیکنم فقط میخواهم پرواز کنم پرواز دستهایتان را باز کنید به من هوا بدهید نفس بکشم جان بگیرم پر بزنم و پرواز کنم پرواز رومینا نوشت : فکر منفی نکن ، سیاسی نبود خانوادگی بود
-
دختر بدی شدم
جمعه 29 مهر 1390 20:25
دوباره فکر میکنم دختر بدی شدم دختری که دوباره رفته سراغ افکار شوم و کثیفش افکاری که شاید فقط به درد خودش میخوره و عمه ی خرش رومینا نوشت 1 : حالم داره از صدای میلاد به هم میخوره شیش ساعته اومده بالای سر من حرف میزنه کاش حرف بزنه دیوانه با صدای بلند بالای سر من شعر میخونه فکش درد میگیره سازشو میاره میزنه دلم برای دو...
-
خسته ام
پنجشنبه 28 مهر 1390 19:39
امروزم گذشت روز خسته کننده ای بود خیلی خیلی سخت و خسته کننده رومینا نوشت 1 : دیشب تا ساعت دو میلادو راضی میکردم تا امروز باهام بیاد دانشگاه ولی راضی نشد و گفت نمیخوام بیام ، خیلی دوست داشتم بیاد ولی لجبازی کردو نیومد رومینا نوشت 2 : نوروزی (یکی از پسرای دانشگامون ) برادر زادشو اورده بود دانشگاه ، همسن خودش بود ، بی...
-
؟؟؟؟؟؟؟
چهارشنبه 27 مهر 1390 10:36
؟؟؟!!!!!؟؟؟؟؟؟!!!!!! اینقدر عجله دارم که نمیدونم چه جوری بنویسم براتون تا یک ساعت دیگه کلاسم شروع میشه و باید برم یونی ولی میخوام خوابی رو که دیدم حتما براتون تعریف کنم اینقدر از خوابی که دیدم شک زده شدم که کنترل رفتارمو ندارم خواب دیدم که یک بچه دارم !!!!! نمیدونم روضه بود یا مهمونی ساده منو مامانمو چندتا خانم دیگه...
-
برای مهتابم
سهشنبه 26 مهر 1390 21:18
-
:)
یکشنبه 24 مهر 1390 21:56
یک دنیا دوست دارم خدا جونی این روزا نه گریه کردم نه بغض فقط به خاطر تو خدا جونم تا جایی که تونستم خندیدم اونم فقط به خاطر تو خدا جون خودم برات نماز شکر خوندم و به خاطر تو خیلی کارای دیگه کردم از اول خودمو دست تو سپرده بودم میدونستم هوامو داری برا همین با اطمینان قدم میزدم تو پارک رویاهام هنوزم دارم قدم میزنم تو پارکم...
-
بحث نی نی جوووونم :)
چهارشنبه 20 مهر 1390 00:47
ســــــــــــــلام مهربونای دنیای مجازی خب بدون حرف اضافی بریم سر ماجراهای خوب و شیرین دیشب مهرداد و آرزو on شده بودن بعد با هم دیگه وب گذاشتیم که قیافه های همو ببینیم این کار هر شبمونه اینکه بعد از بفرمایید شام وب میزاریم تا همو ببینیم حتی بعضی روزا تو آشپزخونه وب میزاریم تا ظهر ها که ناهار میخوریم همو ببینم هم اونا...
-
عکسا و خاطرات رومینا
دوشنبه 18 مهر 1390 23:35
-
سلف دانشگاه ، اسمم ، دست گل آقا میلاد ، غیبتم
جمعه 15 مهر 1390 02:20
وقتی سلف دختر و پسر با هم یکی میشه از این بهتر نمیشه رومینا نوشت اولی : پست قبلی که ماشالا هیچکدومتون فضول نبودید اینم فکر کنم همونطوری باشه دیگه رفتم دانشگاه میبینم پسرا نشستن تو سلف ماو کلی کثیف کاری کردن بهشون میگم چرا اومدین اینجا ؟ میگن اخه در سلف ما قفله رفتم پیش نگهبان میگم چرا در سلف آقایون قفله میگه اخه توش...
-
نمیدونم چه عنوانی برا نوشتم بزارم ؟!؟!؟!؟!؟!
سهشنبه 12 مهر 1390 19:57
چقدر بده که گرگه دنبال بره بدو بدو میکنه که بگیره بخورتش بعد سگه میاد از بره محافظت میکنه پارس میکنه و به گرگه هشدار میده دست از سر بره کوچولو بردار بعد گرگه میترسه فرار میکنه آخرسر بره میره سگو گاز میگیره که چرا همچین کاری کردی الان این وسط تکلیف راوی چیه نمیدونم ... اگر فضولی برو ادامه مطلب وگر نه به همین اکتفا کن...
-
فرقش چیه ؟؟
سهشنبه 12 مهر 1390 00:26
فرق یک دختر چادری با دل کثیف با یک دختر بی حجاب با دل تمیز چــــــــــــــیــــــــــه ؟؟؟ پی نوشت : سوال احمقانه ی یک احمق
-
خـــــــــــــــر ذوقــــــــــــــم ، میفهمین؟؟؟
یکشنبه 10 مهر 1390 13:15
بلاخره قــــــــــبول شدم افسر قبولم کرد تا چند روز دیگه هم گواهینامم میاد دم در خونمون به قدری خوشحال بودم که وقتی اومدم خونه تی وی رو روشن کردمو صدای موزیکو بردم بالا شروع کردم به رقصیدن بعد وقتی کلی خر ذوقی کردمو تو زمینو هوا پریدیم بابا گفت بیا بشین کارت دارم گفتم بله بابایی گفت منو مامانت خیلی وقته میخوایم یک خبر...
-
برای آلبالو نوشت 1
شنبه 9 مهر 1390 21:20
برای آلبالو : آلبالو جان من اصلا نمیام توی وبت تا بخونمت عزیزم آخه اگر بیام هوایی میشمو نمیتونم خودمو نگه دارم و نمیتونم منطقی بسنجمو عمل کنمو فکر کنم زمان که به پایان رسید میام همشو میخونم عزیزم پس با خیال راحت هرچی که دلت خواست بنویس بابت پیام امروزتم ممنون مثل همیشه خـــــــــــــر ذوق شدیم
-
لعنت بر تمام ایرانی هایی که وطن فروشن
جمعه 8 مهر 1390 18:08
سر کلاس اقتصاد استاد در مورد اقتصاد ایران صحبت میکرد و با تمام وجود داشت از کشورمون تعریف میکرد یکی از دانشجو های مذکر کلاس : استاد گند بزنن به این ایران با این وضع اقتصادیش استاد با تعجب : چرا؟!؟!؟ دانشجو : آخه اون سمندی که ما باید اینجا 17 میلیون بخریم تو هند ماشین خودمونو میفرشون 7 میلیون استاد : پسرم وقتی از...
-
زمستان
سهشنبه 5 مهر 1390 22:18
امروز روز سختی بود خیلی خیلی خیلی سخت کلاس فردام کنسل شد اولش خوشحال شدم چون اصلا حوصله ی دانشگاهو نداشتم ولی بعدش ناراحت چون لااقل زمانی که اونجا هستم سرم به خیلی چیزا گرمه و منو کمی رها میکنه از بعضی دغدغه ها خداکنه دیگه 5شنبه رو کنسل نکنن چون فکر کنم دیوونه میشم شاید دیگه زیاد تو نت نیام هفته ای یکبار اونم برا...
-
خورشت قیمه بادمجان
دوشنبه 4 مهر 1390 14:45
اشتباه فکر نکنید (این عکسه غذای من نیست ) حرسمان میگیرد وقتی آق داداشمان بفرماید شام ببیند آن که عیب نیست این عیب است که به چشمانمان خیره شود و بگوید : - وای چقدر غذاهای اینا خوشمزه میشه و از حرس احساس ترکیدن کنیم - میلاد جان منی که دست به سیاه و سفید نمیزنم به خاطر تو آشپزی میکنم عزیزم ، یعنی غذاهای من بده ؟ - شکل...
-
روزگذری رومینا 6
یکشنبه 3 مهر 1390 12:00
صدای جیغ و داد یکدفعه منو از خواب پروند چی شده؟ چه اتفاقی افتاده ؟ کسی کاریش شده ؟ نفهمیدم چه جوری از رو تختم بلند بشم و برم ببینم چه خبر شده که همه دارن جیغ و داد میکنن و با این مواجه شدم که مامان و میلاد داد میزنن و میپرن تو بغل هم تا میلادو منو دید محکم پرید تو بغلمو هی بوسم میکرد گفتم نگو که قبول شدی میلاد آره...
-
شروع بد
شنبه 2 مهر 1390 11:47
چقدر نفرت انگیزه چقدر نفرت انگیزه چقدر نفرت انگیزه که سر صبح روز شنبه روز اول هفته برات صدای خواننده ای رو بلند کنن که حالت ازش به هم میخوره صدای غیر قابل تحملش یه یک طرف زنده کردن خاطرات تلخ به یک طرف دیگر اوووووووووووووووووووووووق متنفرم ازش پ ن : ولی به گفته ی آلبالو که بهم یک روز گفت توی این جور مواقع خودتو کنترل...
-
روزگذری رومینا 5
جمعه 1 مهر 1390 18:16
5 صبح ، اتاقم امروز صبح که برا نماز صبح پاشدم دیدم مامان مثل جن بالا سرم وایستاده بهش میگم خوبی مادره من ، اینجا چیکار میکنی ؟ میگه اومدم برا نماز بیدارت کنم دیدم گوشیت خودش داره میزنگه گفتم حالا چرا مثل جنا اونم تو تاریکی که منو بکشی از ترس گفت پاشو وضو بگیر بعد دیدم از تو مهمون خونه داره صدا میاد میگم مامان مگه جز...
-
بی نهایت خوشحالم
سهشنبه 29 شهریور 1390 22:46
الان خوشحالم خیلی خوشحال خیلی خیلی خیلی خوشحالم اینو میفهمین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
هنوز...
دوشنبه 28 شهریور 1390 19:34
هنوز آسمان آبیست هنوز خورشید میتابد هنوز مهتاب شبها برایم میخواند هنوز ستاره ها چشمک میزنند و هنوز نوازش های گرم خدارا احساس میکنم پس هنوز زندگی پابرجاست با گلها میخندم با کودکان هم بازی میشوم با قناری ها میخوانم با پروانه ها پرواز میکنم با سنجاقک ها میپرم و با خدا زندگی میکنم پس هنوز زندگی برایم زیباست خدایا ممنونم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریور 1390 23:37
رومینا رومینا رومینا به نظرت بازنده شدی ؟؟؟ ((بعضی اوقات نفس کشیدن برام سخت میشه))
-
همه جا
یکشنبه 27 شهریور 1390 09:47
زنان خوب به بهشت میروندو زنان بد به همه جا منظورش از همه جا کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
روزگذری رومینا 4
یکشنبه 27 شهریور 1390 09:39