به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

نمیدونم...




دیگه واقعا نمیخوام اینطوری زندگی کنم

ولی نمیتونم تغییرش بدم



چیکار کنم تا آروم بشم ؟؟؟؟؟؟

چیکار میتونم بکنم ؟؟؟؟؟

حالم این روزا اصلا خوب نیست


میشه خواهش کنم اینقدر دورو برم نیاین ؟؟

بزارید تنها باشم

کاری به کارم نداشته باشید

بزارید برای خودم باشه


تو دنیای واقعی که نمیتونم خودمو خالی کنم

نه میتونم گریه کنم

نه میتونم داد بزنم

نه جیغ بکشم


فقط میمونه کیبورد بیچارم برای وبلاگم

و دانشگام


تنها جاهایی که میتونم ذره ذره از خودمو خالی کنم


دانشگام که جای خودشو داره

روزی هزاربار با همه دعوا میکنم

به همه فحش میدم

از دانشجوها گرفته تا ادمایی شهرستانی که توش درس میخونم

از بغال و میوه فروش گرفته تا راننده تاکسی و مینی بوس

از دوستای صمیمیم گرفته تا همکلاسیام

از ترم اولی ها گرفته تا ترم بالایی ها

از پسرامون گرفته تا دخترامون

از نگهبان گرفته تا مدیر اجرایی کلاسامون

با همه و همه دعوا دارم 


دعوا میکنم

سرشون جیغ میکشم

فحششون میدم

حتی دوبارم زدم تو دهن دوتا از دخترامون



یکی از استادام امروز بهم میگه رومینا تا چند وقت نیا دانشگاه

بزار آروم شدی بیا


بهش گفتم کور خوندی استاد

نیام دانشگاه باید بمونم تو خونه

تو خونه هم نمیتونم خودمو برا خانوادم خالی کنم

شماها باید زجر بکشید نه اونا

ولی ....


میخوام برم 

نمیخوام خونه بمونم

مامان زرنگه اگر زیاد پیشش بمونم دردمو میفهمه

نمیخوام چیزی بفهمه

میخوام همیشه براش مریم شادو شنگول خودش باشم

به اندازه ی کافی غصه داره

دیگه نمیخوام من این وسط اذیتش کنم



به خدا دست خودم نیست

نمیتونم خودمو کنترل کنم


عاطفه دیروز برام ادرس یک روانپزشکو اورده و پیله کرده که منو ببره

هرچی میگم هیچ مرگیم نیست گوش نمیده

از آخرم مجبور شدم یکی محکم بزنم تو گوشش تا دست از سرم برداره و بزاره برم پی کار خودم

( این اولین باری بود که میزدم تو گوش کسی ، تا حالا دستمو برا کسی بلند نکرده بودم)



بگذریم ....


و اینکه میمونه وبلاگم

بزارید لااقل با خالی کردنم اینجا کمی ته دلم خنک بشه و بتونم سرمای پاییزو احساس کنم


تروخدا نصیحتم نکنید

باهام حرف نزنید

چیزی نگید

سکوت کنید

من فقط سکوت میخوام تا صدای فریاد های خودمو بشنوم

نه صدای شماهارو



برای اون نوشت : خودت میدونی با توام پس خوب گوش بده :


تو همیشه آزاد بودی هرکاری بکنی

الانم آزادی 

یعنی هیچکس آزادیتو ازت نگرفته بود

مگر غرورت

الانم هرکار که میخوای بکن 

مثل همیشه

نظرات 1 + ارسال نظر
میوسا سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://miosa.blogsky.com

.

تو باشعوری و با شخصیتی رقیب نداری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد