به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

:)

یک دنیا دوست دارم خدا جونی

این روزا نه گریه کردم نه بغض

فقط به خاطر تو خدا جونم

تا جایی که تونستم خندیدم اونم فقط به خاطر تو خدا جون خودم

برات نماز شکر خوندم

و به خاطر تو خیلی کارای دیگه کردم

از اول خودمو دست تو سپرده بودم

میدونستم هوامو داری

برا همین با اطمینان قدم میزدم تو پارک رویاهام

هنوزم دارم قدم میزنم تو پارکم

ولی نه از نوع رویا

از نوع دریا

یک پارک بزرگ دریایی

تهش نمیدونم به کجا میرسه

ولی میدونم به یک جای خوب میرسه

جایی که بوی تورو میده

جایی که دستای تو توش درازه

جایی که فقط چشمای تو منتظرمه

میخوام بیام همونجا

کنارت نفس بکشم

بغلت کنم

و کلی شاپرک و قاصدک بکشم




رومینا نوشت 1 : نه غصه میخورم و نه ناراحتم ، چون خداروشکر هم صبرم زیاده هم آدم منطقی هستم 


رومینا نوشت 2 : وقتی دلو زدم به دریا و جریانه این دوست داشتنو به میلاد گفتم خیلی منطقی رفتار کرد

فکر میکردم یکی محکم میزنه تو گوشم ولی فقط سکوت کرد

آخرشم یک حرفی زد که اصلا تو منطقی و روشن فکری این پسر مونده بودم


بهم گفت اون نه کیفو کفشه و نه اسباب بازی و نه لباس و نه هر چیز دیگه  که تا اراده کنی بهش برسی و اگر برات نگرفتنش با چند دقیقه گریه کردن و لوس بازی بهش برسی

اون آدمه و کسی که ارزش داره و باید برای رسیدن بهش بجنگی


منم بهش گفتم آدم درصورتی برای چیزی میجنگه که طرفم بهش اندازه یک مورچه علاقه داشته باشه نه اینکه طوری برخورد میکنه که فکر میکنی یک موجود اضافی هستی و میخواد از دستت هرچی زودتر خلاص بشه


میلاد هم دیگه چیزی نگفت و این نشون میداد که دیگه نمیخواد باهام بحث کنه

چون اصلا دیدگاهمون مثل هم نبود و ممکن بود بحث باریکتر از این حرفا بشه

منم سکوت کردمو دیگه تمومش کردیم


رومینا نوشت 3 : با تمام وجود نه تنها برای اون بلکه برای همه ی ادمای اطرافش دعا میکنم

تا شاید هم اون بیدار بشه و هم ادمای دوروبرش

اینکه ادما چشماشون به اندازه ی کافی باز کنن خیلی خوبه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟



رومینا نوشت 4 : از خواننده های گلم معذرت میخوام بنا به دلایلی



رومینا نوشت 5 : البته الان نبینید که راحت دارم از تموم شدن ماجرا حرف میزنم

وقتی بهم گفت همه چیز تموم زیاد رفته بودم تو خودم

ولی باز مثل همیشه میلاد جونم بهم امید داد

واسه خیلی چیزا و خیلی هدفایی که دارم 

یکیش چاپ کتابام و دیگری رشته ای که دارم  درسشو میخونم

برام یک عالمه مقاله های معتبر در مورد گلخانه و دامپروری دانلود کرده که تا یک هدفی پیدا کنم و براش تلاش کنم

هنوز نمیدونم میخوام در آینده گاوداری بزنم یا گلخونه ولی هرچی باشه یکی بین این دوتاست



رومینا نوشت 6 : کتاب گوزن های بی شاخو دمم تموم شد و اگر بشه میخوام چادر همتو به کمر ببندمو اینقدر دوندگی کنم تا کتابم چاپ بشه



رومینا نوشت 7 : خیلی دوستتون دارم


رومینا نوشت 8 : حمید جونی و آقا مقداد گل تا چند وقت دیگه حتما میام سراغتون که دوتاییتون خیلی خیلی کار دارم


رومینا نوشت 9 : مهتاب یک پست برات میزنم و بعد رمزشو میدم تا بیای بخونی ، خیلی حرفاست که باید در مورد خودتو خودم بشنوی نفسه رومینا

دوست دارم با صدای جیغ


رومینا نوشت 10 : موزیک وبلاگمو حتما گوش کنید ، بینهایت موزیکشو دوست دارم ، طوری که روزی هزار بار گوشش میدم ، دفعه ی اولم که شنیدمش شروع کردم به گریه کردن

بی نهایت قشنگه


و اینکه نوشته ی درباره وبلاگمو  (بالا ، سمت راست صفحه ی وبلاگ ) تغییر دادمش و بخونینش


نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 09:50 ق.ظ

منتظرم

مهتاب

عاشقتم

مقداد دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 03:57 ب.ظ http://shaperak.blogsky.com

یعنی الان مشکلی نداری؟!
خیلی هنرمند بودی و من نمیدونستما! این چندمین کتابته؟ ایشالا زود چاپ شه و شونصدبارم چاپ مجدد شه
خدا به داد من و حمید برسه که معلوم نیس میخوای چه بلایی سرمون بیاری

نمیدونم ...


مگه نمیدونستی من دختر فهمیه رحیمی هستم
ممنونم
دعا کن موفق بشم و به اون چیزایی که میخوام برسم


آره واقعا خدا به دادتون برسه چون میخوام پوستتون بکنم مخصوصا پوست تورو
ولی الان متاسفانه نمیتونم باهاتون میتینگ اینترنتی بزارم

ا بـ ـر ا هـ ـیـ ـم دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 06:09 ب.ظ http://enix.blogsky.com/

رومینا خواهر باور کن من چندبار خوندم ولی هیچی نفهمیدم
!!!
ضریب هوشیم زیر خط فقره
ولی اگه منظورتو فهمیده باشم منم همین مشکل دارم دقیقا همین
البته من مشکلشم دوست دارم
نظر شما هم درسته ولی با نظر آقا میلاد بیشتر موافقم

چی بگم والا ...

نگین دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 06:26 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

وااای رومینا دیدن اون شعر اون بالا همون قسمت معرفیت منو برد تو خودم یاد خیلی چیزا افتادم ...
خیلی حرفا
و خیلی دروغا ...
ببخشید اگه کامنت درست حسابی ندارم که بدم با این حالم
فقط بدون خوندمت ...
ایشلا همیشه بخندی

ولی من ازش نه دروغ شنیدم
نه بدی دیدم


منم امیدوارم خانومی

طنین دوشنبه 25 مهر 1390 ساعت 08:04 ب.ظ http://www.tabetond.persianblog.ir

عزیز دلم...اگه با گریه همه چیز حل میشد...الان باید خدا هم در برابر اشک های من به زمین مینشست.....میفهمی....بیشتر از اینکه فکرشو بکنی گریه کردم...اما هیچی عوض نشد...
تنها چیزی که شرایطو عوض میکنه اینه که به خودت بیای...شاید مثل شعار باشه...اما میخوام بگم خودتو دوست داشته باش....نه کوری...نه کچل....نه زشت....و مطمئن باش خیلی ها برای بودن با تو له له میزنن....
از جات پاشو...محکم باش....با زانو غم به بغل گرفتن چیزی درست نمیشه....خودتو دریاب...
من باهاتم

...

چی بگم طنین ؟؟؟!!!

امین سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 12:54 ق.ظ http://aminamlo.blogfa.com

سلام قالب وبلاگمون شبیه راستی خیلی خیلی خوب مینویسی اگه تونستی به وبلاگ منم بیا منتظرم.

مقداد سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 09:33 ق.ظ

مگه قصابی باز کردی؟! چی کردیم خب! من جواب پیاماتو نمیدم، میترسم ازت

دیوووونه

محسن سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 11:34 ب.ظ

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

اصلا موافق نیستم

چون خیلی ها هم هستن که خواهان ما هستن ولی ما نیستیم چون نمیشه که باشیم

درست نمیگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Mostafa چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.santorini.blogsky.com

ببین این بیت چه قشنگه::

نیست به جز عشق در این پرده کس/ اول و آخر همه عشق است و بس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد