به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

دختر بدی شدم



http://persian.cri.cn/mmsource/images/2004/07/08/buru3.jpg


دوباره فکر میکنم دختر بدی شدم

دختری که دوباره رفته سراغ افکار شوم و کثیفش

افکاری که شاید فقط به درد خودش میخوره و عمه ی خرش 









رومینا نوشت 1 : حالم داره از صدای میلاد به هم میخوره

شیش ساعته اومده بالای سر من حرف میزنه

کاش حرف بزنه دیوانه

با صدای بلند بالای سر من شعر میخونه

فکش درد میگیره سازشو میاره میزنه 


دلم برای دو دقیقه سکوت خیلی تنگ شده



رومینا نوشت 2 : الان مشهد بارون میومد

التماس میلاد کردم بیا با هم بریم بیرون نیومد

به مامانوبابا گفتم بریم که بهانه ی مامان بزرگو اوردنو گفتم نمیشه

بابا هم لجبازی کردو گفت من حوصله ندارم برم بیرون

یک لحظه دلم برای خودم سوخت ولی مثل یک مرد موقعیتو درک کردمو بغضمو خوردم

و نزاشتم چشمام بارونی بشه



رومینا نوشت 3 : سرم به شدت درد میکنه ، به خاطر سروصدای میلاده ،

اصلا ساکت نمیشه ، همش داره داد میزنه و با سازش ور میره


دلم میخواد آرشه ی ویالونشو بگیرمو لای دستام خوردش کنم و تیکه تیکش کنمو بندازم جلوش



رومینا نوشت 4 : خیلی دلم میخواد گریه کنم

الانم دارم همین کارو میکنم

خیلی دوست داشتم زیر اون بارون راه میرفتم

خیلی دوست داشتم بدو بدو کنم

خیلی دوست داشتم خیلی کارا بکنم ولی نمیشه

نمیـــــــــــــــزارن که بشه 

لعنت به تمام نشدن های زندگیه من



رومینا نوشت 5 : امروز برای اولین بار از ته دلم دعا کردم ای کاش بمیرم و دوباره متولد بشم

نه توی این خانواده

تو خانواده ای که ده تا دختر داشته باشن

و من یکی از دختراشون باشم و دیگه اینقدر روم حساس نباشم

و پدر خانواده هم از تمام دختراش بیزار باشه

و آزادشون گذاشته باشه تا هر غلطی که میخوان بکن

و مادر خانواده به فکر خوش گذرونیش باشه

و هر روز با دوستاش بره برا خودش حال کنه و اصلا به زندگیش اهمیت نده

و من هیچ وابستگی به خواهرام نداشته باشم و برای خودم آزاده آزاد زندگی کنم


هرکار که دلم میخواد بکنم


تو خیابون بلند بلند بخندم

بدو بدو کنم

جیغ بزنم

تا ساعت 2 شب خونه نیام 


وقتی بارون بیاد حتی نخواد اجازه بگیرم برا بیرون رفتنم و هرقبرستونی که دوست داشتم برم 


معشوقمو با خودم ببرم بیرون و با هم بریم تو یک کافه و مثل خر قلیون بکشیم

یا حتی زیر بارون باهاش سیگار بکشم

و بعد هر غلطی که خواستم باهاش بکنم


با دخترای فراری و آسو پاس تو خیابونا قدم بزنمو باهاشون هم بازی بشم 


حتی مثل دیوونه ها زیره بارون روی جدول کنار خیابون بشینمو با صدای جیغ زار بزنم

و بعدش بلند بلند به ماشینایی که از کنارم رد میشن بخندم و با سنگ بزنم به شیشه هاشون


لیسک بگیرمو بخورم و هر لیسی که بهش میزنم تف کنم تو صورت ادمایی که از کنارم رد میشن 


دوست دارم هر پسری که از کنارم رد میشه رو ببوسم

فرقی نداره کی باشه و چی باشه

حتی اگر زن داشته باشه

حتی اگر با خانوادش داره راه میره

ولی بپرم تو بغلشو ببوسمش

و از آخر محکم بزنم تو دهنش

اینقدر محکم که دندوناش بشکنه و دهنش پر خون بشه 


دوست دارم هر دختری که از کنارم رد میشه رو بزنم و موهاشو محکم بگیرمو بکشم

اینقدر موهاشو محکم بکشم تا جیغ بزنه و التماسم کنه تا ولش کنم

ولی من ولش نکنم

همین طور محکم موهاشو بکشم

اینقدر بکشم  

بکشم

تا کنده بشن

تا دسته ی موهاش توی دستام بمونن و کلش کچله کچل بشه

بعد گریه کنه

جیغ بزنه

زار بزنه

و من به گریه هاش بخندم

لذت ببرم 

برقصم





رومینا نوشت 6 :   آره واقعا دلم میخواد بمیرم

ولی نه اینکه دیگه زنده نشم

زنده بشم

ولی نه تو این خانواده 

تو خانواده ای به دنیا بیام که ازم بیزار باشن

خانواده ای که منو آزاد بزارن

خانواده ای که براشون اهمیت نداشته باشم

خانواده ای که دوستم نداشته باشن

خانواده ای که تردم کرده باشن


دیگه خسته شدم از جمله های مامانو بابام


رومینا تو یکدونه ی مایی

رومینا نکن

رومینا ساکت باش

رومینا قبول کن

رومینا بشین

رومینا مراقب خودت باش

رومینا چشماتو باز کن

رومینا آروم راه برو

رومینا اصرار نکن

رومینا دوست داریم

رومینا عاشقتیم

رومینا ...



رومینا کوفت

رومینا زهر مار

رومینا مرض

رومینا مرگ


ای رومینا بمیره تا راحت بشه

از دست کاراتون

از دست مراقبتاتون

از دست نگاهاتون

از دست نگرانی هاتون

از دست مهربونی های بیش از اندازتون

از دست آغوشتون

از دست عشقتون

از دست دلسوزی هاتون

از دست همه کارتون


خسته شدم

خـــــــــســـــــــــــــــــــته



میخوام آزاد باشم

میخوام طعم آزادی رو بچشم

میخوام ....






میدونین به چی فکر میکنم ؟؟؟

به یک زن طلاق گرفته


اینکه هم ازخانوادش راحت شده هم از دست شوهرش


آزاده

هر غلطی که میخواد میکنه

با هرکسی که میخواد دوست میشه

با هرکسی که میخواد راه میره

با هر کسی که میخواد ارتباط برقرار میکنه

آقا بالاسر نداره

زندگی میکنه

خوبه

خوشه

هر وقت بخواد میخوابه

هر وقت میخواد بیدار میشه

هرچی دلش میخواد میخوره

هرچی دلش نخواد نمیخوره

بی ادبی میکنه

فحش میده

کتک میزنه 

بی احترامی میکنه

به هرکسی که بخواد عشق میورزه

از هر کسی هم که بدش میاد بهش فحش میده و تو صورتش تف میکنه



به درک اینکه همه بهش بد نگاه میکنن

گور بابای نگاهای مردم

خسته شدم ازبس با حرف مردم زندگی کردم

خسته شدم ازبس آبرو داری کردم




میخوام برا یک بارم که شده بی آبرو باشم 


بی آبروی بی آبرو 





آخ که چقدر دلم میخواد  الان یکی پیدا بشه و بیاد برام سه تا کار بکنه

اول : محکم بزنه تو دهنم تا مخم از تاب خوردن دست برداره

دوم : شونه بشه برا گریه های طولانی مدتم

سوم : بعد به زور لباس گرم تنم کنه و ببرتم بیرون تا به کله ی بی مخم باد بخوره و عقلم بیاد سرجاش



یعنی کسی پیدا میشه ؟؟؟

نظرات 8 + ارسال نظر
میوسا جمعه 29 مهر 1390 ساعت 09:05 ب.ظ http://miosa.blogsky.com

میدونم ناراحتی و خیلی هم ناراحتی...خوبه که میتونی ناراحتیتو بیان کنی و این کاره هرکسی نیست...

ولی بدون اگر اون شکلی زندگی میکردی دلت میخواست همچین خانواده ای داشته باشی...

کاش میتونستم کمکت کنم تا دردو دلاتو بریزی بیرون تا کمی حالت بهتر بشه...فکر میکنم تو دنیای مجازی فقط به درده این کار میخورم...

ناراحت نباش دوسته من...زندگی همینه...زندگی هرچیزش بده خوبیش اینه که میگذره و دلت خوشه به اینکه یه روز تموم میشه...

دوسته من اگر دلت بارون میخواد میتونی بری بالا پوشتبومتون یکم قدم بزنی نیاز هم به کسی نداری میتونی هندسفری هم بزاری رو گوشت و یه آهنگی که دلت میخواد رو گوش بدی و گریه کنی تا سبک بشی ...

دوست ندارم آرومت کنم دوست دارم بتونی خودت رو آروم کنی...

شاید همینجوری باشه که تو میگی

ولی میوسا کنترل بعضی از احساسات واقعا سخته
خیلی سخت


دیشب به حرفت گوش دادم
فاز داد
خیلی زیاد
تا صبح بارون میومد
صداش آرامش بخشه
خیلی زیاد آرامش بخشه


از پسش بر میام اینو بهت قول میدم

شیوا جمعه 29 مهر 1390 ساعت 09:47 ب.ظ http://www.mylog-shiva.blogfa.com

قربونت برم من الهی . منم دلم خیلی برات تنگ شده دخترم

عاشقتم خیلی زیاد

مواظب خودت باش عزیز دلم

دوستت دارم لبالب ...

منم دوست دارم ....

ربولی حسن کور جمعه 29 مهر 1390 ساعت 10:36 ب.ظ http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
پس مواظب باشم دیگه این طرفا پیدام نشه :دی

نه بابا زن داداش خودمم دکتره
ولی عاشقشم

نمیخواد دوری کنی
از شغلت بدم میاد نه از شخصیتت

حمید شنبه 30 مهر 1390 ساعت 03:01 ق.ظ http://myarghavan.blogsky.com

سلام رومینا جونم
چطوری؟
قربون دیوونگیت بشم من
آخه این چه حرفاییه که میزنی؟
میدونم که حرف دلت نیست. فقط داری خودتو خالی میکنی
عزیزم ناشکری نکن به جاش قدر چیزایی که داری رو بدون
یهو میبینی خدایی نکرده از دست دادیشون

کسی پیدا نمیشه که کار اول رو انجام بده اگه هم پیدا بشه من نمیذارم. با کمال میل حاضرم کار دوم رو انجام بدم. کار سوم هم حالا دیگه نیازی نیست چون فکر کنم الان که دارم نظر میذارم خواب باشی. وفتی هم بیدار شدی حتما حالت بهتر میشه


راستی بازم ببخشید نتونستم سر بزنم هر وقت اومدی میگم

حـــمـــیـــد
حــــــــمــــــــیـــــــد
حـــــــــــــــمـــــــــیــــــــــد


کاش ...

محسن شنبه 30 مهر 1390 ساعت 01:15 ب.ظ

راه دل رفتن خطرناکه
.

اصلا خطرناکم نیست

برعکس پر از هیجانه
پر از عشقه
پر از خندست
پر از ...

ولی آره
شاید تو راست میگی

ولی خطرناکیشم هیجان خودشو داره

اینطور نیست ؟؟؟

میلاد 290 شنبه 30 مهر 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://lovegrief290.mihanblog.com

ببار ای بارون ببار ، با دلم گریه کن خون ببار ، در شب تیره چون زلف یار ، بهر لیلی چو مجنون ببار ، ای بارون...

سلام رومینا جون ، مثل اینکه خیلی توپت پره و از همه چیزای دور و برت عصبی هستی...

در مورد رومینا نوشت 5 و 6 : منم بعضی وقتها مثل تو میشم و همچین حرفایی میزنم اما بعد پشیمون میشم و خدا رو شکر میکنم به خاطر همه ی چیزایی که بهم داد و به خیلیها نداد...
یه جمله ای هست که این روزا خیلی با خودم تکرارش میکنم:
"گاهی اوقات در زندگی موقعیت هایی پیش می آید که انسان باید تاوان دعاهای مستجاب شده اش را بپردازد..."

در مورد سه بند آخر آپت : اولیشو که هیچی... دومیشو اگه پیشت بودم حتما انجام میدادم ، میدونی چرا؟ چون یقین دارم فقط کسایی میتونن سنگ صبور باشن و شونه‌شون پناه اشکها بشه که خودشون دردکشیده باشن حالا توی هر زمینه‌ای ، دل خودشون هم پر باشه...
سومیش هم بعد از یه گریه ی طولانی خیلی میچسبه مخصوصا اگه بارون بیاد...

یاحق

ممنون میلادم
ممنون عزیزم
ممنون نفسم

ممنون داداش مهربونم

ممنون

بابت همه چیز

مخصوصا خوبی هات



یا حق مهربون

[ بدون نام ] شنبه 30 مهر 1390 ساعت 09:33 ب.ظ

فقط می دونم یه جمله بگم

منو ببخش ، تو شرایطی که واقعا بهم نیاز داری کنارت نیستم ... ببخش منو خواهرم

مهتاب

عزیزمی

اینا هم میگذره

توی این شرایط به خیلی ها احتیاج دارم که کنارم نیستن

ولی یک روزی تنهایی تموم میشی
میای پیشم نفسم

اینقدر پیش هم میمونیم که تا جبران همه ی نبودن هامون باشه


دوست دارم مهتاب

نگین یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

هی خدا
منم حال و اعصاب درست حسابی ندارم
ولی کاش میتونستم حداقل حرفی بزنم که خوشحال شی ...
ولی خب نیدونم...

هی ی یی
نظراتمون مهم نیست؟

خوبم
عالی
بهتر از این نمیشه


نظرات کسایی برام مهم نیست که برام چرتو پرت بلغور میکنن

تو این طوری هستی؟؟؟

د نه دیگه

نیستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد