به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

برای اونی که ازش میترسم

fear.jpg

قول ؟؟؟؟؟؟؟

فراموشی؟؟؟؟؟؟؟؟

خر بودن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟


این حرفا اصلا بهم میاد ؟؟؟؟؟



یک جایی پیدا نمیشه خودمو خالی کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟




به نظرت تو صورت کی تف کنم ؟؟؟

خودم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


به خدا کردم ولی آینه نزاشت بمونه

لیز خورد افتاد پایین

باز چشمای نحسمو دیدم

حالم بدتر شد




صدای خورد شدنشو میشنوم


توهم میشنوی؟؟؟؟


از همین صدا میترسیدی

برا همین فرار کردی


ولی هیچوقت نفهمیدی که من نمیخواستم شیشه ی تو بشکنه

میخواستم اگر شکستنی در کاره

مال یکی دیگه بشکنه

نه تو نه من

شیشه ی همسایه هارو سنگ میزدیم

به درک عصبانیتشون

به درک شکستنشون

مهم این بود که مال منو تو نمیشکست


لازمه گاهی اوقات فقط به فکر خودمون باشیم


خودمون ؟؟؟؟


ما و مون و عزیزم دیگه مرد

خاک شد

فقط نمیدونم کی این وسط کفنشون کرد

تو یا من ؟؟؟؟؟

شاید تقدیر

یا فاصله

یا تردید

یا هر کوفت و زهر مار دیگه


آخ ببخشید

یادم رفت وقتی باهات حرف میزنم با ادب باشم


شما

چشم

هرچی تو میگی

عزیزم

مهربون

قشنگ

خوشتیپ


کم نبود ؟؟؟؟؟


اگه کمه بگو



چرا عصبی میشی ؟؟

نه

بایدم عصبی بشی



خالی کن خودتو

از تف کردن شروع کن

این منم که صورتی پیدا نمیکنم واسه تف کردنو خالی شدن

ولی واسه تو تا دلت بخواد صورت هست

یکیش من

شروع کن



نگو خفه شو

نگو مراقب حرف زدنت باش

نگو چته

نگو ...


بهم اینارو نگو

فقط بزن

با دستات

با پاهات

با هرجایی که قدرت داره

فقط بزن


هرچند که با زدنتم حالم سر جاش نمیاد


میدونی

داشتم به این فکر میکردم که چقدر از علامت تعجب های اخر جمله هات خسته شده بودم

آخه از چی تعجب میکردی ؟؟

چرا فقط علامت تعجب ؟؟

یعنی اینقدر عجیب بود برات ؟؟

راستی ؟؟

اصلا چی برات عجیب بود ؟؟؟؟


!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!







شکست

به خدا شکست


مگه میشه چیز شکسته شده رو دوباره سرهم کرد ؟؟؟

با چه چسبی ؟؟

با چه نیرویی ؟

با چه قدرتی ؟؟؟





ولی ...


گور بابای تمام ولی های ذهنم



بزار فریاد بزنم

بزار جیغ بکشم

بزار داغون کنم

بزار خالی بشم


جلومو نگیر

نگو ادم باش

نگو خوب باش


خوب بودم

به کجا رسیدم؟؟؟؟؟؟

آدم بودم

چی نصیبم شد ؟؟؟؟


بزار بشم یک روانی

یک دیوانه

یک حیوون وحشی


قانون جنگل وحشی بودنه

میدونم ادمم نه حیوون


از اشرف مخلوقات زیاد شنیدم


ولی چیزی ندیدم


گور بابای خوشبینی

گور بابای خوبی

گور بابای خنده

گور بابای ...


لعنت به من

به خودم

به احساساتم

به فکرم

به دیدگاهم

به عقایدم

به ....



خدا حالش به هم میخوره وقتی که ستایشش میکنم

از من


دوستم داره

ولی به زور دوستم داره




ازش ناراحتم

منظورم خداست

میدونی چرا ؟؟

چون حسودم

خیلی حسودم

به قدری که مثل بمب منفجر میشم

خودشم میدونه حسودم

ولی بازم بنده های دیگشم تو بغلش میگیره


نمیخوام

من اینو نمیخوام

میخوام فقط به من نگاه کنه

میخوام فقط حواسش به من باشه

میخوام فقط به من بگه مریم

میخوام فقط خدای خودم باشه


این بیشتر حرصم میده که

میدونه حسودم

میدونه دوستش دارم و میپرستمش

ولی بازم به بنده های دیگش نگاه میکنه 


چرا سر اونا بلا نازل نمیکنه ؟؟

چرا اونارو عذاب نمیده ؟؟؟

چرا بهم نمیگه مریم فقط تو بنده ی خودمی ؟؟


حتی دروغکی بگه

ولی بزاره عشق کنم

بزاره لااقل تو این رویا برم که خدا فقط مال خودمه

خوده خودم

نه مال توست

نه مال اون

نه مال هیچکس دیگه

میخوام فقط مال خودم باشه








بزار جیغ بزنم

التماست میکنم بزار جیغ بزنم

دهنمو نبند

دیگه از سکوت خسته شدم 

نزن تو دهنم

نگو خفه شو

نگو مراقب حرف دهنت باش

نگو من مثل اونای دیگه نیستم که هرچی دلت خواست بهشون میگی و هیچی بهت نمیگن


نه

اینارو به من نگو


فقط نگام کن

گوش بده


نه نه

اصلا نمیخواد نگام کنی

به صدامم گوش نده


ممکنه نعره هایی که میزنم به پرده ی گوشت آسیب برسونه

ممکنه وقتی دور خودم میپیچم چشمات خسته بشه

ممکنه ...



(مثل قبلنا ازت میترسم ، خیلی زیادم میترسم ، قیافت ترسناک نیست ، طنابی که تو دستاته ترسناکه ، ممکنه خفم کنی ، به همون خدایی که میپرستم از مرگش نمیترستم ، از قاتلش میترسم ، نمیخوام اون قاتل تو باشی ، ازینکه تو قاتل من باشی میترسم )


(خیلی میترسم)





در ضمن :

سر قولم هستم

ولی تو بودی ؟؟!!؟؟!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد