به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

به جایی دیگر باید رسید

مهم نیست که کجا باشه ، ته زمین یا اوج آسمون ، مهم اینه که هرجا میری اونم باشه ، همون خدای مهربون

سهراب



http://bacheha.ir/wp-content/uploads/2011/07/Cute_Baby_09.jpg




( به جایی دیگر باید رفت )



شاید در اوج نگاه های کودکانه ی یک کودک




حالا که فکرمیکنم میبینم چقدر من اخوان دوست دارم

واقعا نمیتونم از نوشته هاش جدا بشم

یک جوری منو دیوونه ی خودش کرده


به معنای واقعی عاشقشم



دیشبم مثل شبای قبل فقط زمستانش بود

زمستان

زمستان

زمستان



گذشته از این حرفا

چند روز پیش بدجور خورد تو ذوقم

اخه یک چیزی فهمیدم که یک جوری شدم

والا ...


شماها که نه منو میشناسین

نه دیدگاه های منو میدونید

نه میدونید اعتقاداتم چه رنگو بویی داره


فقط نوشته های یک رومینایی رو اینجا خوندید که حتی باید به بعضی چیزاشم شک کنید 


والا ...


یکی از خواسته های که داشتم و دارم این بود که هیچ وقت از سهراپ سپهری چیزی نخونم

حتی تو مدرسه

وقتی معلممون میگفت باید این شعرو که از سهراب حفظ کنیم

من نمیکردم حتی یکبارم از روش نمیخوندم


همیشه دوست داشتم و دارم که سهرابو با کسی بخونم که دوستش دارم که دوستم داره

که عاشق همیم

دوست دارم که اون کسی که دوستم داره و عاشقمه بهم کتابشو هدیه بده

و با هم بشینیم شعراشو بخونیم 

و کنار اون تجربه ی درکو شعور نوشته های سهرابو به دست بیارم

کنار اون این تجربه ی لذت بخش و به یاد موندنی رو رنگ بزنم


خیلی ها هم کتابشو برام گرفتنو هدیه دادن

ولی هیچکدومشون قبول نکردمو همونجا بهشون برگردوندم

یکیش مامانم

یکیش دخترخالم

یکیش یک دوست دوران دبیرستانم

یکیش یک دوست ترم اول دانشگام

یکیش پسر خاله ی بزرگم


همشونو پسشون دادم نیشخندنیشخندنیشخند

و جریانم براشون تعریف کردم


گذشته از این حرفا  که همشون میگفتن تو چقدر احساساتی هستی و دیوووونه

ولی بازم ازم ناراحت میشدن

اخه همیشه دم میزدم از سهراب حالا که کتابشو برام گرفتن پسشون میدادم نیشخندنیشخندنیشخند


(کخ دارم یا یک بیماری روانی میباشم باید تحمل کنن دیگه  ) خندهخندهخنده


والا ...


بگذریم

خلاصه چند روز پیش دیدم توی یک سایتی نوشته بود هنرمندان معروفی که هیچ وقت ازدواج نکردن

توشون سهراب بود تعجبتعجب


حالا نمیدونم واقعیت داره یا نه

ولی اون لحظه حس خوبی بهم دست نداد نگران نگران


ولی بعدش گفتم بلاخره عاشق بوده

حالا هرچی و هرکی مهم نیست

مهم اینه که این حسو درک کرده که نوشته بغلبغل


الانم خیلی وسوسه میشم برم سراغ شعراش

ولی باز میگم بی خیال دختر

اینهمه صبر کردی بازم صبر کن


باورتون نمیشه ولی شعراش مثل یک تختخواب نرمو گرمه و منم یک آدمی که به شدت خوابم میاد


هی سعی میکنم کنار این تختخواب نرم

ولی بعضی اوقات نمیشه


یا مثل یک ادم تشنه هستم که اون براش حکم آبو داره


هرچی هم سعی میکنمو خودمو با اخوان و فروغ سیراب کنم

نمیشه

انگار اونا  آب شور به خوردم میدن که تشنه تر میشم واسه دو کلمه خوندن سهراب


نمیدونم این سهراب با من چیکار کرده که این جوری شدم

یکسر وسوسه میشم که بخونمش


بزارید یک چیزی بگم تا به اوج دیوونگی من بیشتر پی ببرید

یک روز توی نت به دو بیت از شعراش بخورد کردم

بعد مثل خر زار زدمو گریه کردم که چرا نمیتونم سهرابو بخونم


والا ....


خودم میدونم دیوانگیم به آخرش رسیده و هیج امیدی بهم نیست خوشمزه خوشمزه

ولی دارم با خودم میسوزمو میسازم دیگه افسوسافسوس





رومینا نوشت 1 :

دیروز کتاب حکایت زمستانو تموم کردم

دو روزه خوندمش

جالب بود

یعنی داستانش جالب بود

واگر نه طرز نوشته ی نویسنده افتضاح بود

به نظرم اگر این موضوع رو که اینقدر حماسی و غرور آفرین کمی کتابی تر مینوشت بهتر میشد

گذشته از این حرفا زندگی نامه ی  قشنگی بود

و باعث غرور و افتخار خواننده هاش بود این آقای شجاع

هرچند که بعضی جاهاش حس میکردی داره زیادی از خودش اغراق میکنه 

ولی در کل عالی بود

خیلی عالی و خوب


خاک های نرم کوشکم فردا به دستم میرسه

امیدوارم اون از این قشنگتر و عالی تر باشه


رومینا نوشت 2 :

مهردادو آرزو قراره 16 آبان بیان مشهد

و سخت خوشحالم

نمیدونم چی شده یکدفعه میخوان پاشن بیان

ولی خوبه

دیگه از جمع 4نفره در میایم

چقدر حال بده

وقتی اونا میان همیشه تا 4 صبح با هم بازی میکنیم

از تخته گرفته تا هر بازی دیگه که فکرشو بکنید

خدایا شکرت که داداشیم میاد پیشم Smiley



رومینا نوشت 3 :

دوستای عزیزم خواهش میکنم یکم به سمت کتابهای پائولو کشش پیدا کنید

عاشق داستاناشم

جالب مینویسه و جذاب



رومینا نوشت 4 :

دارم کم کم به 25 آبان نزدیک میشم 

آخ جـــــــــــــــــــــونم Emoticon



رومینا نوشت 5 :

امروز غذا با منه

میلاد جونم دستور داده که هوس قرمه سبزی کرده اونم دستپخت خواهرش نه مامانش 

بنده باید براش درست کنم و انجام وظیفه کنم

کوچیکشم هستم

الهی خواهرش قربونش بشه Smiley


نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 12:34 ب.ظ

واااااااااااای رومینا ترکیدم با اون شکلک "رومینا نوشت4"

دخــتر جون یکم به خودت مسلط باش

عاشقـتـــــــــــــــــــــــــــ مـ ...!

مواظبت باش نفسم

راستی اگه من برات کتاب سهراب بخرم بهم برمیگردونیش؟

دارم فک می کنم چی بخرم برات ؟؟؟ خودت بگو چی بیشتر دوست داری عزیزم ؟

الهی قربونت بشم
نمیشه عشقم
نمیشه به خودم مسلط باشم
دارم برا دیدنت پر پر میزنم


مگه تو میخوای با من ازدواج کنی که میخوای برام کتاب سهراب بخری ؟؟



بزار بگم برام چی بیاری

یک دنیا بوس
یک دنیا لبخند
یک دنیا بغل

من فقط همینارو میخوام ازت عشقم


راستی چشمکم میخوام
من عاشق چشمکم

اینقدر چشمک بزن برام تا خر ذوق بشم

حسین یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 12:45 ب.ظ http://ho3yn.ir

وای چقد این کودک (!) زیباس
خورنیه !
نوشته‌تون هم زیبا بود بانو جان

ممنون حسین مهربون

مصطفی یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 08:09 ب.ظ http://www.mermaids.blogsky.com

رومینا آبجی چقدر بی معرفت شدی. کاملا منو یادت رفت!

وب بقیه میری وب من نمیای؟ رومینا من برات دعا کردم. الان حالت خوبه ابجی؟

ببین بیا وبم یه پست هست که حتما باید کامنت بدی خوب؟

خوب؟

اومدم عزیزم
کامنتم گذاشتم

نمیدونستم اون وبلاگتو آپ میکنی
واگر نه میومدم

حالم خوبه

امین یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 11:53 ب.ظ http://shabhablog.blogsky.com

برگردیم به این شایدی که گفتی گاهی باید!

...

حامد دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.hamedh.com

با اینکه صدای پای سهراب و زمستان اخوان ثالث فوق العاده هستن اما از شعرای نیمایی خوشم نمیاد. اصل شعر واسه خواجه و مولاناس.

شیوا دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.mylog-shiva.blogfa.com

قربونت برم ... امیر از خداشم باشه که بیاد خواستگاری تو عزیزم . با مامانش حرف زدم و گفت که هر وقت امیر رو دید بهش میگه بیاد ولی عزیزم پس سعید چی میشه ؟؟؟

خیلی خیلی دوستت دارم دختر عزیزم

شاید یه دوست دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام رومینای عزیزم.. چه کار خوبی میکنی.. اینجوری از چیزایی که دوست داری حفاظت میکنی.. وگرنه مثه من دیگه اون شعرا اون عشقی که دارنو منتقل نمیکنن.. شعرای علی صالحی و حمید مصدق خوندی.. اوناهم خیلی دوست داشتنی هستن.. راستی من عاشق کتابای پائولو کوئیلو هستم.. یه 7-8 تایی از کتاباشو خوندم و دارم.. خوشحالم که تو هم دوسشون داری..
خشنود خشنودیهایت

مقداد دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 05:43 ب.ظ http://shaperak.blogsky.com

سلام
چرا اینقدر شرایطو واسه خودت سخت میکنی؟ اگه کسی نیومد سراغت چی؟
25 آبان چه مناسبتی داره آیا؟!

[ بدون نام ] دوشنبه 9 آبان 1390 ساعت 11:13 ب.ظ

hi my dear romina...!

do you know me ???

im MaHTaB :D

I LOVE YOU so much honey

see you later...!

kiss kiss

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد